-
وقتی که آدم به اینجایش میرسد میشود این...
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 00:03
من نمیخوام بنویسم... اصلا من وقتی یک چیزی مینویسم که فکر میکنم خوبه و باید خونده بشه سعی میکنم یه مدتی پست اول نگهش دارم. اصلا من دلم نمیخواد اینجا غر بزنم. دلم نمیخواد وقتی یک جلسه ای می سود توی دانشکده به حای اینکه بیایم تحلیلش کنم و مثلا بیایم درباره ی سازگاری ایرانی طلبی حرفهای بسیجی هایی که پیشنهاد انقلاب کردن در...
-
تظلم نامه ی یک رنگی پوش
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 09:47
جناب آقای دکتر جمشیدیها، استاد محترم دانشکده علوم احتماعی، متخصص محترم حوزه جامعه شناسی تاریخی، مدیریت محترم گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، مدیریت محترم گروه جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس، ریاست محترم دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ، شما دیگر چرا؟ شمایی که حوزه ی اصلی کارتان جامعه شناسی...
-
فراخوان جدی جدی
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 01:39
-
اتقاق
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 18:18
امروز کتاب خاطرات حاج سیاح را پس دادم به کتابخانه بعد از 9 ماه! فک کنم یکی زاییدم در این مدت. یعنی اصلا به این خاطر پسش دادم که بالاخره رفتم در عید خریدمش برای خودم به قیمت 7 تومن! و تا الان پسش نداده بودم که محتویات (حاشیه های با مداد خودم) آن یکی را به اینیکی منتقل کنم. و آخرش خسته شدم و فقط با 100 صفحه اش این کار...
-
پستی که نمینویسمش...
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 19:40
با عجله چلوکباب سلف را خوردم و دویدم طرف اتاق شورا، جلسه با جمشیدیها درباره ی حجاب و این تذکر هایی که شروع کرده اند به دادنش. از آنجایی که قبلا تجربه ی بحث کردن با این آدم در این مورد را داشتم خیلی اشتیاقی به رفتن نداشتم فقط رفتم که حضور داشته باشم! (و البته خیلیییییی حس خوبی داشت وقتی که موقع ورودم به اتاق جمشیدیها...
-
یک بوس کوچولوی نوروزی
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 23:10
معذوریت بوسی یک حس خیلی بدی دارد وقتی عید باشد و دید و وبازدید و به تبع آن ماچ و بوسه و تو این وسط سرما خورده باشی! از چند جهت عمده خیلی بد است. یکی اینکه هی وسط روبوسی دم دری باید برای همه توضیح بدهی که سرما خورده ای و توصیف مصادف می شود با زمانی که طرف تا نصف راه را آمده جلو و یهو بدجور میخورد توی ذوقش! و با یک...
-
ما پارانویدی ها
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 11:30
نام خانوادگی و نام : ساغر شماره ترم : 3891 شرح ترم : نیمسال اول سال تحصیلی 90-89 وضع ترم : مشغول به تحصیل نوع ترم : عادی وضع مشروطی : عادی قانون مشمول : 3111-3111-00-00-31-1-10 کارنامه ترمی 3891 ردیف شماره و گروه درس نام درس واحد نمره نتیجه نمره وضع نمره وضع درس نوع درس نوع ثبت نام کل عملی 1 03 046 02 31 روان شناسی...
-
...
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 12:01
این وبلاگ تا اطلاع ثانوی شرمسار است... *به تقلید از اینجا !
-
به مغزت احترام بگذار!
چهارشنبه 29 دیماه سال 1389 15:32
نشسته ام کتاب تفسیر موضوعی قرآن کریم می خوانم برای امتحان متونی که دوشنبه ی هفته ی بعد دارمش! چرا؟! چون زورم می آمد برای یک همچین کتابی پول خرج کنم، یا اینکه آن 80 صفحه ی منبع امتحان را کپی بگیرم بخوانم، یا اینکه حتی 4 تا اسمس خرج کنم از ملت بپرسم کتاب را دارند یا نه! امتحان متون هم ساعت 1 است و من نمیتوانم صبحش بیایم...
-
از چاله به چاه خنده
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 14:30
ای خداااااااااااااا، الان دستم داره میشکنه، از درد نمیتونم تایپ کنم! نه تورو خدا این رو نگاه کنید، این الان سوال امتحانه مثلا: *مهمترین مساله ی اجتماعی در خصوص "خانواده های ایرانی" که در کلاس به نظرتان آمد را در قالب طرح تحقیقی بنویسید. این طرح مشتمل بر موارد زیر باید باشد: مقدمه و بیان مساله چارچوب نظری...
-
اتفاقی ها و استبداد ایرانی
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 23:04
-"سلام، یه سوالی داشتم.. -بفرماید -شما قراره همینطور هر ترم کلاس مبانی تون رو سه شنبه ساعت 2 ارائه بدید؟ - چطور مگه؟ اشکالی داره؟ - آخه من همون ساعت یه کلاسی دارم، میخواستم بدونم ممکنه بعدها یه ساعت دیگه ای بشه مثلا؟ امیدی هست؟ -من دارم به این ساعت عادت میکنم. -یعنی همیشه همین یک کلاسه؟ آخه ترم پیش دو تا بود. -من...
-
به تعدادی خود شیرین جهت تشکیل کلاس نیازمندیم!
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 15:44
خیلی بد است که آدم خود شیرین نباشد اما حس خودشیرینی داشته باشد!!! وقتی که می روی و می نشینی سر کلاسی که جلسه ی آخرش است و کلاس به آن عظمت و عزمت خالی است! و خوشبختانه کسی نیست که بیاید و بپرسد که کلاس هست یا نه که آنوقت تو بشوی خودشیرین جماعت. ولی ترسش هست با نزدیک شدن صدای پایی که به طرف کلاس می آید ترس تو هم بیشتر...
-
دانشکده به فکرمونه خب !
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 13:41
۱ ساعت 8.30 شب در حال بیرون رفتن از دانشکده: یک نگهبان نشسته در نگهبانی پنجره را باز می کند و - خانم ببخشید - بله -یه لحظه - (حرکت به سمت نگهبانی) بله -دانشکده بودید الان؟ -بله!! -کلاس داشتید؟ -نه - با کی بودید؟ -بله؟!!! -پیش استاد بودید؟ -نه! -کجا بودید پس؟ -تو انجمن علمی. -انجمن علمی؟ -بله -انجمن درش باز میمونه ها!...
-
منظورش ۲۸ ام بوده طبعا!
شنبه 27 آذرماه سال 1389 12:15
-
مختاری که من میبینم...!
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 14:13
من هم مختارنامه دیدم بالاخره! قسمت دهمش بود به گمانم. بعد از اتمام فیلم هی نوشتم و نمیدانم چقدر شد. البته قبلش کلی با خودم کلنجار رفتم که آیا من (به عنوان فردی غیرمذهبی یا کسی که رابطه اش با دین مشخص نیست) اصلا میتوانم در این مورد چیزی بنویسم؟ و بعد گذاشتم که بنویسم شده برای دل خودم... نوشتم: اگر آدم معتقدی بودم شاید...
-
مرده است یا بمیرانیمش؟!
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 13:05
قصد من اینجا پرداختن به دیدگاه های دکتر کچوییان و دکتر اباذری و میزان مناسبت آنها با جامعه ی ایران و ازین قبیل چیزها نیست. جلسه مناظره ی هفته ی گذشته حول محور دیدگاه دکتر کچوییان مبنی بر مرگ جامعه شناسی پیش رفت و دکتر اباذری صرفا در نقش منتقد ظاهر شد. پس من هم فقط میتوانم نظرم را درباره ی برخی استدلال های دکتر کچوییان...
-
التزام عملی در مراسم تدفین!
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 16:02
این یادداشت را هفته ی پیش یعنی روز برگزاری مراسم خودنمایی به بهانه ی اخراج دکتر کاظمی میخواستم بنویسم ولی خیلی چیزها مانع می شد از این نوشتن: یکی اینکه یادداشت های آخرم خیلی درباره ی دانشکده شده بود و از آنجایی که هر روز بیشتر از دیروز حالم به هم میخورد از این دانشکده ی مهمان کش فرزندکش گوسفند پرور حامل اندیشه های...
-
از انتخابات دهم تا انتخاب واحد ما
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 07:12
چرا کلاسهای دکتر اباذری تشکیل نشد؟ گویا ناصرالدین شاه، جمله ی معروفی دارد که "بیله دیگ بیله چغندر " یا "همه چیزمان به همه چیزمان می آید". جمالزاده هم در داستانی به همین نام، حقانیت این عبارت را نشان می دهد. از طرفی می گویند که جامعه ی ایران یک جامعه ی سیاست زده است و سایه ی سیاست بر زندگی روزمره ی...
-
شما استاد ما رو ندیدید؟
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 20:31
" شما دکتر کاظمی رو ندیدید؟" این اس ام رو برای یه نفر فرستادم. ساعت ۳.۵ رفتم نشستم کلاس ۲۰۱ . داشتم با کاغذهام ور میرفتم و سعی میکردم مطلبی بنویسم بلکه کلاس های حذف شده مان دوباره تشکیل شوند. زمزمه ای بود بین بچه ها که میخواهند دکتر کاظمی را اخراج کنند.(البته اخراج که نه! قراردادش را تمدید نکنند...ن ک پی...
-
مغلوب شدیم...تسلیت تخریب کلاسهای دکتر اباذری
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 22:33
این یادداشت را در ادامه ی ا ین پست مینویسم: مغلوب شدیم خود را به گند کشیدیم زیر دست و پای گروه له شدیم از هر دیوار کوتاهی هم سرمان را پایین تر آوردیم تا کوتاه تر شویم. خود را به عددی که فکر میکردیم به ثبت رسانده ایم قانع کردیم و واقعا که هستی مان به یک شماره که نه...به یک حماقت ثبت شد انقدر احمق بودیم که فکر میکردیم...
-
در نقد کلاس بی پرسش ِ پرسش
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 13:32
کارل مارکس را می شناسید. فیلسوف و از بنیانگذاران جامعه شناسی، نویسنده ی کتابهای سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی، ایدئولوژی آلمانی و .... سید جواد طباطبایی را هم احتمالا می شناسید. پژوهشگر فلسفه و تاریخ و سیاست و نویسنده ی کتابهای در جدال قدیم و جدید، دیبیاچه ای بر نظریه انحطاط ایران و ... نام موسسه ی پرسش را هم شنیده باشید...
-
ولیّ ِ پلیس
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 10:40
ماده ۹۹ آیین نامه راهنمایی و رانندگی: کنترل و تنظیم عبور و مرور ممکن است به وسیله چراغ ها یا خط کشی یا تابلو ها؛ نوشته ها و ترسیم ها؛ یا مامورین راهنمایی و رانندگی و پلیس راه و یا به وسیله دیگری که برحسب مورد لازم باشد به عمل آید. در هر حال فرمان پلیس راهنما که ممکن است مغایر با پیام علائم یا مقررات در محل باشد مقدم...
-
آرزوی بزرگ من
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 17:23
کاش می شد روزی چشم هایم را باز کنم و ببینم که دوباره متولد شده ام و این بار ایرانی نیستم...
-
نفع علما از مشروطیت؟
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 15:39
امروز سالگرد مشروطیت است مثلا، یعنی 104 سال پیش در چنین روزی مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد. ولی انگار نه انگار...خبری نیست که نیست. من هر چه سعی کردم چیزی بنویسم نشد و هر چه سعی کردم بی تفاوت بمانم باز نشد. نمیدانم این سالگرد ها چه اهمیتی دارند، اما میدانم که 4 سال پیش در چنین روزی و چنین ساعاتی من در یک...
-
خاطرات حاج سیاح یا دوره ی خوف و وحشت
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 16:41
سفرنامه ی حاج سیاح از آنجا شروع می شود که او، بعد از 18سال دوری از وطن به قصد زیارت مادر به ایران باز می گرد..بعد از گذشتن از کراچی و بندرعباس و بوشهر به شیراز می رسد و چند روزی آنجا توقف می کند. خاطراتی که من در اینجا نقل میکم، حدود 30 سال قبل از مشروطه (1256 شمسی) نوشته شده است. در این پست درباره ی سه موضوع امنیت در...
-
جلسه دفاع از جامعه شناسی...؟
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 02:46
چهارشنبه هفته ی گذشته در دانشکده ، جلسه دفاع پایان نامه دکترا بود با موضوع " بررسی سینمای پر مخاطب ده ساله ی اخیر". استاد راهنمای پایان نامه سارا شریعتی بود و استاد مشاور موجود در حلسه دکتر اباذری. جلسه سه تا داور داشت که از بینشون فیاض مال دانشکده خودمون بود. مطلب پایین رو برای یکی تقریبا به حالت درد دل...
-
جشن چایی
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 20:30
امروز دلم خیلی گرفت، نه به خاطر اینکه برنامه اونجوری نشد که خوشحالم کنه، واسه اینکه فهمیدم چقد دلم واسه بچه هامون تنگ شده. چقد دلم واسه آواز خوندنای افسون تنگ شده، چقد دلم واسه سرود ملی هامون تنگ شده، واسه حلقه ها، واسه کارگاها... حتی واسه معلما، واسه دیواراش، حیاطش، پیلوت... فهمیدم که چقدر دلم خانم حمزه ی مهربون رو...
-
دور باطل
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 10:31
«حقیقت مطلقی که شاسایی پذیر باشد وجود ندارد، چه، سرشت هر کس در داوری هایش تاثیر می گذارد. این سخن معنای گفته ی مشهور اوست [پروتاگوراس] که " انسان معیار همه ی چیزهاست".» تاریخ فلسفه غرب - هالینگ دیل - ص 105 انگار همه چیز یه تکرار احمقانست!
-
من بالاخره آمدم...
شنبه 22 خردادماه سال 1389 13:50
بیست و دو خرداد 70 بود ساعت 1 بامداد خدا داشت فکر میکرد به چیزی که در دست داشت داشت فکر میکرد به 18 سال بعد در چنین روزی و 19 سال بعد در چنین روزی و ... و با خودش میگفت: یعنی بعد از 18 سال و 19 سال هم تولدش مبارک خواهد بود؟ خدا شک کرد... و حواسش به من نبود که آرام آرام از دستش میلغزیدم به سمت دنیا و من متولد شدم از...
-
فاتح شدیم... تبریک تشکیل کلاسهای دکتر اباذری
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 19:47
فاتح شدیم خود را به ثبت رساندیم خود را به عددی در لیست یک کلاس مزین کردیم و هستی کلاسمان به یک شماره مشخص شد پس زنده باد 23، صادره از ورودی های 88، ساکن دانشکده ی علوم اجتماعی تشکیل کلاس نظریه های جامعه شناسی1 دکتر اباذری را به جامعه ی فرهنگی ایران تبریک و به ورودی های 88 تبریک و تسلیت عرض مینمایم!!!! همچنین تشکیل...