تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

در نقد کلاس بی پرسش ِ پرسش

کارل مارکس را می شناسید. فیلسوف و از بنیانگذاران جامعه شناسی، نویسنده ی کتابهای سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی، ایدئولوژی آلمانی و ....

سید جواد طباطبایی را هم احتمالا می شناسید. پژوهشگر فلسفه و تاریخ و سیاست و نویسنده ی کتابهای در جدال قدیم و جدید، دیبیاچه ای بر نظریه انحطاط ایران و ...  

نام موسسه ی پرسش را هم شنیده باشید شاید. موسسه ای که چندی است تاسیس شده و کلاسهای گوناگونی مربوط به علوم انسانی برگزار می کند. 

وقتی این سه (مارکس، سید جواد طباطبایی، پرسش) را کنار هم بگذاریم نتیجه می شود یک عدد کلاس درباره ی مارکس که به استادی سید جواد طباطبایی در موسسه ی پرسش برگزار می شود.

گذشته از مبارک بودن حرکت موسسه ی پرسش در هر حال و اعتراف به جمله ی شریفه ی "کاچی بهتر از هیچی" نکات تناقض آمیزی در این {به اصطلاح} کلاس هست که خوبی های آن را هم از جلوه می اندازد و من به عنوان کسی که دو ترم این کلاس را درک کرده است، تصور کردم که شاید بیان این نکات خالی از فایده نباشد.

کلاس یعنی چه؟

وقتی اسم کلاس به گوشم می خورد، تصویر تعدادی صندلی یا نیمکت در ذهنم می آید و یک معلم که حرف می زند و آدم هایی نشسته بر روی صندلی که گاه گوش می دهند و گاه چیزی می پرسند و گاهی با هم حرف می زنند.

اما وقتی وارد {به اصطلاح} کلاس سید جواد طباطبایی شوید، اولین نکته ای که جلب توجه می کند سکوت مطلقی است که همه جا را فراگرفته و جز با صدای اوستاد شکسته نمی شود. شاید چنین وضعیتی برای خیلی ها عادی به نظر برسد اما استقبال کردن استاد از چنین وضعیتی دیگر عادی نیست. معمولا در کلاسها، معلم هر چند دقیقه یکبار یا حداقل در پایان کلاس از حاضران می پرسدکه آیا سوالی دارند یا نه؟ و بارها اتفاق افتاده است که هیچ حرفی گفته نشود و کلاس به همان صورت متکلم وحده بماند. در چنین حالتی است که مسئله عادی می شود و اگر قرار بر متهم کردن باشد مستمعانند که متهم می شوند به بر سر ذوق نیاوردن صاحب سخن.(البته همه ی اینها در صورتی است که صاحب سخن حرفی برای گفتن داشته باشد و ما با یک کلاس اجباری روبرو نباشیم!)

اما اینجا از این خبر ها نیست. وقتی کلاس شروع می شود احساس میکنی که آمده ای تا برایت نواری در ضبط صوت بگذارند و آنرا روشن کنند. خصوصا که {اوایل} جمعیت زیاد کلاس مانع دیدن استاد می شود و بلندگو های نصب شده در کلاس این احساس را تقویت می کنند. مضاف بر اینکه وقتی یک جلسه را نمی آیی و صرفا به فایل ضبط شده گوش می دهی حس نمیکنی چیزی را از دست داده ای. استاد حرفهایش را می زند و گاهی در چشمان و خنده های حاضران تاییدیه ای میگیرد و به کارش ادامه میدهد.

جالب اینجاست که در این کلاس بیشترین واژه هایی که تکرار می شوند، نقد است و اعتراض و ...(از زبان مارکس البته). و جالبتر می شود وقتی به این فکر میکنی که اسم موسسه ای که در آن نشسته ای یرسش است و خیلی جالبتر می شود اگر عنوان تعدادی از کتابهای شخصی که موضوع کلاس است-یعنی مارکس- را مرور کنیم:

نقد اقتصاد سیاسی یا گروندریسه

ایدئولوژی آلمانی(نقد فلسفه ی مدرن آلمان و نقد سوسیالیسم آلمانی)

نقد قوانین مطبوعات پروس

نقد فلسفه ی حق هگل(و دیگر نقد های مربوط به هگل)

آنتی شلینگ (نقد تلاشهای اخیر ارتجاع علیه فلسفه ی آزاد)

نقدی بر پیشنویس 1891 برنامه ی سوسیال دموکراسی

نقد برنامه ی گوتا

نقدی به وقایع کریمه

نقدی به نطق اخیر پالمرستون

نقدی به قضیه ی کریمه

خانواده ی مقدس یا نقد انتقاد نقاد(علیه برونوباوئر و شرکا)

و ...

سوال بی کلاس، کلاس بی سوال

سوال ها را می توان چند دسته کرد: معمول ترین نوع آن سوال واقعی و پرسشگرانه است که جهت فهم بهتر {یا اساسا فهم} مطالب گفته شده، پرسیده می شود. کاملا مربوط به بحث است و اهمیت آن بیشتر برای پرسشگر است تا استاد.(خصوصا استادی که فهم مخاطب، چندان برایش اهمیت ندارد!)

اسم نوع دوم را می توان عالمانه گذاشت. به بحث نسبتا مربوط است و معمولا ناشی از اطلاعات فرابحث پرسشگر است که به تلاش وی به نوعی به بحث مربوط شده است. در واقع گاهی صرفا حرف زدن در کلاس و نوعی اطلاع رسانی است که به صورت سوال گفته می شود فقط. فایده ی آن هم بیشتر برای استاد(خصوصا اگر بخواهد چیزی بیفزاید) و دیگر حاضران است تا پرسنده. به آن اظهار فضل نیز می گویند!

سوال بی کلاس سوالی است که اساسا بی ربط است و معمولا ناشی از در باغ نبودن یا اهداف خاص پرسشگر است. مجادله بر انگیز است و نه برای پرسشگر فایده دارد و نه استاد و نه حاضران! البته همه ی اینها در صورتی است که استاد کلاس (و گاه دیگر حاضران) نیز به بحث دامن بزنند و متوجه بی ربط و بی کلاس بودن آن نباشند.

پاک کردن صورت مسئله

فکر کردم که شاید ترس از سوال بی کلاس، آن هم در این مکان پرجمعیت است که کلاس را بی سوال می کند. بعد یاد جمله ی شریفه ی دیگری افتادم: "هر گاه نتوانستی مسئله ای را حل کنی، صورت مسئله را پاک کن!"

حالا استاد میتواند بگوید که اینجا اصلا کلاس نیست که با چنین مسئله ای روبرو باشد. درسگفتار است و درسگفتار یعنی سخنرانی. سخنرانی هم یعنی اینکه یک نفر متکلم وحده که من باشم بیاید و حرف بزند و بقیه هم گوش کنند.

اما چه کسی نمیداند که در پایان هر سخنرانی (حتی اگر در سالنی هزار نفری هم  برگزار شود و همه ی صندلی های آن هم پر باشد) بخشی هست به نام پرسش و پاسخ که حداقل یک چهارم زمان سخنرانی برای آن وقت در نظر گرفته می شود.

اساسا بخش عمده ی فایده ی سخنرانی به همان دقایق آخر بحث و گفتگوی آن است. به زبان علمی می توان گفت در این دقایق تقریبا یک جهان سه پوپری شکل میگیرد. جهانی که بتوان در آن چند دقیقه ای به نقد و ارزیابی ایده ها پرداخت. فواید این جهان را دیگران بهتر از من میدانند.

سوال چرا؟

از همه ی این حرفها که بگذریم همانطور که در تقسیم بندی سوالها اشاره شد، بیشتر سوالها (روی کاغذ دو سوم و در واقع خیلی بیشتر) مفید و مربوط به بحث هستند و به گفته ی کسانی که تجربه ی تدریس دارند، به استاد هم کمک می کند.

همه ی این کارها باعث پویایی فضای کلاس و به کار افتادن بیشتر افکار حاضران می شود. حتی اگر هیچ کس، هیچ سوالی نپرسد، باز هم همین امکان نقد و پرسشی که در ذهن مستمعان هست، سخن گوینده را شنیدنی تر می کند. آدمها متوجهند که می توانند به همه ی حرفهایی که گفته می شود شک کنند(به صورت عملی، نه اینطور که مثلا فلانی گفت شک کردن کار خوبی است!) و این شک را در کلاس به اشتراک بگذارند. این قطعا یعنی فعال شدن فکر آدمی و تفکر نقاد. پس حداقل اتفاقی که در یک کلاس بی سوال می افتد جلوگیری از پیامد های مثبتی است که گفتم.

البته شاید پرسش و پاسخ ها همیشه {ظاهرا} مفید نباشند، اما لازم است، به این دلیل که ما بایددر این جوامع کوچک گفتگو کردن را تمرین کنیم. در این تمرین هم مخاطب می آموزد که چگونه روی بحث فکر کند و در آن مشارکت کند و هم استاد یاد می گیرد که چگونه بگوید و چه چیز را بگوید و چه را نگوید، در کجاها چقدر مستدل و مستند حرف بزند و کجاها چقدر پا در هوا؟!

گور کندن با دستان مبارک...!

استاد گرامی! جناب آقای سید جواد طباطبایی، اگر مخاطب برایتان مهم است، چرا چنین شیوه ای را پیش گرفته اید و اگر واقعا مخاطب و دیدگاهش برایتان مهم نیست که چرا به شیوه ی اسلاف منفور خود، نوار پر نمی کنید و به مریدان عرضه نمیدارید؟ هم زحمت رفت و آمدتان کم می شود و هم دست کم یک ماشین از ترافیک تهران کم شده و قدری هم از دود در چشمان تهرانی ها کاسته می شود!

شریعتی را نمی دانم، اما جوانان 15-16 ساله ی حسینیه ی ارشاد را ریشخند می کنید که چگونه مسحور گفته های شریعتی و شخصیت های ساخته و پرداخته ی  ذهن او می شدند. اما خودتان را نمی بینید که شیوه ای به مراتب مخرب تر در پیش گرفته اید؟

آن جوانان لااقل حق داشتند که شک کنند، بپرسند و اعتراض کنند به همان گفته های موهوم و حق انتظار پاسخ را هم داشتند. شاهد بودیم که می پرسیدند و شریعتی پاسخ می گفت. به همان شیوه ی خودش و همانقدر که بلد بود. و دیگران وقتی می دیدند و می شنیدند این پرسش و پاسخ ها را، شاید تشویق می شدند که بپرسند و نقد کنند. این یعنی ذهن فعال.

شما به بازرگان ایراد میگیرید که ابله* بود و احتمالا {به زعم شما} فکر می کرد می تواند جامعه را همانطور که مهندسان خانه می سازند، بسازد. اما خودتان را نمی بینید که احتمالا فکر میکنید می توانید با راه انداختن چنین محیط هایی و تاختن به چنان اسلافی، اساسا چیزی بسازید!

مهمترین پیامد چنین تفکری و چنین شیوه ای همان است که گفتم. اگر جلسات شما واقعا کلاس بود، احتمالا دیگر نمی توانستید انقدر راحت به در و دیوار فحش بدهید آن هم بدون هیچ استدلالی. اگر شما استاد یک کلاس بودید، احتمالا به این فکر می کردید که شاید افراد از شما درباره ی حرفهایتان سوال کنند و دلیل بخواهند و یا اعتراض کنند و نقد کنند حرفهایتان را.

جناب استاد! من رانندگی بلد نیستم اما راه ها را می شناسم**. این ره که شما می روید به ترکستان هم نیست حتی! گریبان خودتان را هم می گیرد. حرف زدن های بی پایه و بدون استدلال، مبارزه با نگاه انتقادی و ... با دست خود گور کندن که می گویند همین است!

هفته ی گذشته،کاهش تعداد شرکت کنندگان کلاس نظرتان را جلب کرد و به خنده علت آن را جویا شدید. و بعد در جواب خودتان آن را به هر چیزی (از روزه ای که می دانید در کار نیست گرفته، تا شرایط جوی و کجی زمین و فعالیت سیاهچاله های مجاور و...) ربط دادید الا کیفیت سلسله جلساتتان!

تا به حال شده لحظه ای به این فکر کنید که شاید کلاس برای مخاطبانتان خسته کننده شده باشد؟ تا به حال به این فکر افتاده اید که از آنها در این مورد بپرسید؟

راستی یک سوال، اساسا برایتان مهم هست که مخاطب(همان مخاطب خاص کلاس) چیزی از حرفهایتان بفهمد؟ آیا فکر میکنید که می فهمد؟

سازشکاری ایرانی

اینها را ننوشتم که به این بهانه حرفهای کلاستان را به دیگران بگویم و به آن اعتراض کنم.

فحش دادن به بازرگان مهم نیست. آن بنده خدا که تا زنده بود همیشه در فشار و فحش و کتک بود و دم نمی زد. قطعا الان هم نیاز به وکیل مدافع ندارد.

آنجه امروز مهم است واکنش ماست به شنیدن این حرفها. و البته در چنین محیطی واکنشی نمی توان نشان داد جز خنده که جامع واکنش هاست و این اتفاقی است که در کلاس شما می افتد. واکنش حاضران بود به فحش دادن شما و همین خنده و خنده هاست که عمیقا نشان می دهد سازگاری ایرانی را...***

* این هم از پیامد های ناخواسته ی کلاس بی سوال است. چند جلسه پیش بحث از مهندسی جامعه و این شکل ایده ها بود که یکهو استاد در تحقیر این تفکر گفت: "مهندسی مال دانشکده ی فنی بود که بازرگان و ابله هایی مثل اون، اونجا درس می دادند! فکر میکردند همانطور که با 4 تا تیرآهن و میلگرد خانه می سازیم همانطور هم می توانیم جامعه را بسازیم."(منظور: ساده و مکانیکی پنداشتن ساختار جامعه) بگذریم از این که بعدش گفت: ببخشید البته، در رفت! ولی اشکال نداره...

** منتقد کسی است که مسیر را می شناسد، هر چند ماشین راندن را بلد نیست-کنت تینان

***سازگاری ایرانی: عنوان یکی از کتابهای مهدی بازرگان که به بحث در باب روحیات و خلقیات ما ایرانیان می پردازد. و یکی از مهمترین خصایص ایرانی را سازگاری یا سازشکاری بر می شمارد.

نظرات 34 + ارسال نظر
بامداد دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://goftani.blogfa.com

من که خلقیات جواد طباطبایی رو نمی شناسم اما به نظرم خود محیط کلاس هم در این موضوع بی تاثیر نیست بیشترکسانی که آمده اند انجا می خواهند وی را بپرستند و تصور می کنند از افرادی که به آنها علاقه دارند نباید انتقاد کرد!!
و البته همه گفته های تو رو هم رد نمی کنم هستند کسانی که اینطور هستند و در مقام استادی هم هستند....

اهوازی سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ

در رابطه با خلقیا آقای طباطبایی فقط کافیه که مصاحبه ها و یا مقالاتشو تو مجلات بخونید. همه رو می گه نمی فهمن ، دروغگو بودن ، فلان و بهمان بودن . بعد به شریعتی گیر می ده . در این زمینه آقای طباطبایی دست شریعتی رو از پشت بستن

شیما سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ

می دونی با این حساب اصلا ایشون روشنفکر نیست و تصور روشنفکری دارهع. چون حوزه روشنفکری ایران مهم ترین مشخصه و اتفاقا نفطه ی امتیازش نسبت به حوزه آکادمیک اینه که نقد و به چالش کشیده همدیگه توش مطرحه. اما طباطبایی به انحا گوناگون ثابت کرده که ننمی دونه نقد یعنی چی. از بی پایه و اساس فحش دادنش گرفته تا همین مدل اداره ی کلاسش.
به نظرم این نوع اداره کلاس نشون دهنده ی عدم اعتماد به نفسه.
راستی! این نوشتت جون میداد برای نشریه انجمن علمی :)

شیما تو وبلاگ نداشتی احیانا؟
در ضمن اگه میشد تو نشریه انجمن علمی نوشتش یعنی اینکه طباطبایی استاد ما می بود! با همه ی این چیزهایی که نوشتم اما خیلی خوشحال می بودم اگر می بود و من در نشریه ی انجمن علمی این رو در موردش می نوشتم.
کاشکی... :(

ساغر سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ب.ظ

من منتظر فحشی کتکی چیزی بودم اما دریغ از یک عدد انتقاد کوچولو! دوست و آشنا و غریبه همه ساز موافق میزنند همش آدم خسته میشه! بابا به خدا من طباطبایی نیستما...! :دی
چیه نکنه انقدر لحنم تند بوده همه میترسن؟!

علی اکبر جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:48 ب.ظ

به نظر حقیر هم کلاس جای مباحثه و گفتگو است و این شیوه شاید شیوه ممدوح من نباشد و صد البته که ابله خواندن بزرگواری همچون بازرگان نشان از عدم توانایی برای تحمل مخالف است که شاید یکی از ویژگی های دکتر طباطبایی باشد . به نظر حقیر دریافت شما از این ماجرا تاحدود زیادی صحیح است.
اما یک موضوع دیگر است که بسیار برای من تلخ و غیر قابل تحمل است و آن متاسفانه بی سوادی همه ی جامعه ی ایران و مخصوصا قشر تحصیل کرده آن است.
و این ماجرا به افرادی که قدری بیشتر مطالعه دارند این اجازه را ( و نه حق را ) می دهد که شنوندگان خود را بیشتر به دانستن تشویق کنند تا نقد کردن . در هر صورت نقد هم بعد از دانستن می آید و شما می دانید میزان مطالعه ی ما ایرانیان را!
موفق و منصور باشید

ساغر جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:09 ب.ظ

با تشکر از اولین انتقاد در پرده!

والا من که در این کلاس تشویق به دانستن نشدم و اتفاقا ضد تشویق هم بود. چون قبل از ورود به این کلاسها شروع کردم به حسابی و با برنامه مارکسس خواندن. از دستنوشته ها هم شروع کردم!
به این انگیزه که وقتی استاد حرف میزند من تا حدی بفهمم میزان مطابقت با واقعیت اش را
اما وقتی وارد کلاس شدم تمام انگیزه های مارکس خوانی ام مرا از دست دادم. چون نقدی که در کار نبود و ناخودآگاه تنبلی ایرانی ام هم عود کرد! و با خودم گفتم که وقتی دارم کلاس مارکس میروم‌ همان کلاس کافی است دیگر من میروم وبر میخوانم مثلا!(مخصوصا که بخش اعظم کلاس روخوانی از روی متون نوشته ی مارکس است-همان نقش کتاب گویا و ...!)

منظور این که کلاس برای من حتی فایده ی انگیزه ی دانستن دادن هم نداشت. و شاید تنها دستاوردش همین متنی است که نوشته ام! واقعا اگر نبود جواد طباطبایی من در مورد کی مینوشتم پس!!! :دی

محسن یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:30 ب.ظ http://sociologyblue.blogfa.com

جالب و خوندنی بود
ولی برای من خوشایند که با این موسسه و شما آشنا شدم
گر چه نقد شما هم وارده

این ولی چی بود این وسط؟! یعنی تناقضی دارند این دو مقوله؟
ولی آشنا شدن با موسسه که خوشایند است البته!‌ما نقد میکنیم که تبلیغ کرده باشیم! میدانید که...!
بقیه اش را نمیدانم والله!

مهم نیست سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ق.ظ

ایراد شما به کلاس آقای دکتر طباطبایی وارد نیست:
1. این که شما با پروژه فکری ایشان آشنا نیستید و از مقدمات فنی مباحث ایشان که تا کنون در قالب 7 کتاب مضمونا پیوسته منتشرکرده اند،اطلاعی نداردید، تقصیر ایشان نیست
2. این که شما از کارگاه های "متن خوانی" و شیوه های "خوانش متن" اطلاعی ندارید و نمی توانید مخاطب تفسیر ناظر بر پروژه ایشان باشید، تقصیر ایشان نیست
3. این که شما به حاشیه پرسش و پاسخ کلاس مبتنی بر یک عادت بیهوده، بیشتر توجه دارید تا اصل مطالب کلاس، تقصیر ایشان نیست.
4. این که شما جامعه شناسی خوانده اید و اساسا دکتر طباطبایی، منتقد جامعه شناسی مرسوم ایرانی است و لذا مبانی فکری ایشان را درک نمی کنید، تقصیر ایشان نیست
5. این که شما تصوری از نقد بیرحمانه معطوف به پیگیری حقیقت، ندارید و چیزی نمی دانید و همه چیز را از مجرای اخلاقی مبتذل شده دنبال می کنید، تقصیر ایشان نیست

ساغر سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ب.ظ

با سپاس از اولین انتقاد بی پرده!
به ترتیب شماره عرض میکنم:
1-نقد اول شما درست است اما وارد نیست. چون نقد من ناظر بر کلاس سید جواد طباطبایی است نه پروژه ی فکری ایشان.لزومی هم به این آشنایی نیست. اگر قرار بود که هر کس قبل از شرکت در هر کلاسی پروژه ی فکری استاد آن کلاس را دنبال کرده باشد که جمعیت کلاسها باید انگشت شمار میشد!

2-شاید حق با شما باشد، اما من که در کارگاه متن خوانی ثبت نام نکرده ام! من برای کلاس اندیشه های فلسفی اقتصادی مارکس پول داده ام!

3-من به پرسش و پاسخ نمیگویم حاشیه! و اساسا کل این یادداشت هم در اثبات همین مطلب بود. صرف حرفهای یک استاد یا به قول شما اصل مطلب که می تواند در قالب یک کتاب یا فایل صوتی ضبط شده با کیفیت عالی -آن هم در این عصر تکنولوژی- بگنجد و نیازی به کلاس گذاشتن ندارد! دیگر من نمی دانم به چه زبانی باید بگویم که پرسش و پاسخ حاشیه نیست!

4- اول اینکه من جامعه شناسی نخوانده ام. جامعه شناسی می خوانم! فرق است میان این دو. و نکته ی مهم اینکه وقتی حتی اسم شما مهم نیست آنوقت رشته ی تحصیلی من مهم است؟ من اگر عمله بودم هم میتوانستم با پرداخت هزینه ی کلاس، در آن شرکت کنم. و در ضمن اگر چنین محدودیت فهمی هست چرا بر سر در کلاسهای ایشان نمینویسند: هر کس جامعه شناسی خوانده است وارد نشود؟!!!

5- ببخشید، در کدام ولایت کجای دنیا اسم فحش دادن را می گذارند نقد بیرحمانه ی معطوف به پیگیری حقیقت؟ در ضمن من که به ایشان ایراد اخلاقی وارد نکردم. من می گویم که اگر میخواهید فحش بدهید اشکال ندارد. خوب هم هست گاهی، اما استدلال را فراموش نکنید. برای من نقد بدون استدلال معنا ندارد. چه بی رحمانه باشد چه با رحمانه و چه معطوف به پیگیری حقیقت باشد چه نباشد یا هر نوع دیگر!

تفاوت نقد من و شما در این است که نقد شما بر شخص من وارد شده نه بر متن. اما نقد من ناظر بر کلاس ایشان بود نه نقد پروژه ی فکری یا نقد اخلاقی مبتذل شده.

مهم نیست سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ب.ظ

به ترتیب شماره پاسخ هایتان، تنها چند نکته را بیان می کنم:
1. کلاس های آقای دکتر در مؤسسه های "خورشید"، "اندیشه" و "پرسش" همگی ناظر بر پروژه فکری ایشان بوده و در مکمل فهم آن ها هستند
2. کلاس های آقای دکتر به معنای دقیق کلمه "کارگاه متن خوانی" هستند
3. اگر معنای 2 را درک کنید نیازی به توضیح بیشتر نیست
4. بحث بر سر مبانی جامعه شناسی مرسوم ایرانی و نقد دکتر طباطبایی بر آن است و شما که درحال خواندن همان جامعه شناسی مرسوم هستید حق دارید بی اطلاع از آن نقد بنیادین، به هذیان بیفتید.
5. ایشان تا کنون به کسی فخش نداده اند. اگر به طور مشخص منظور شما مورد آقای بازرگان است باید گفت "ابله" گفتن ایشان نوعی تابوشکنی فکری برای مخاطب است تا شاید در مبانی فکری بازرگان تردید کند. "ابله" از بلاهت می آید و محض اطلاع شما "بلاهت" مضمونی فلسفی نیز دارد و آن "کم مایگی منطقی و سطحی بودن دانش" است.

انتقادی که بر آقای طباطبایی وارد است این است که چرا ایشان موارد فوق را پیشاپیش اعلام نمی کنند تا مخاطبان کلاسهایشان دچار سوءبرداشت نشوند.

ساغر چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ

۱و ۲-شما خودتان از کجا فهمیده اید که کلاس های ایشان کارگاه متن خوانی هستند؟(یا قرار است باشند) در همین جلسه ی اول کلاس مارکس(که البته همه اش صرفا درباره ی هگل بود همچنان!) هیچ خوانش متنی در کار نبود!
درباره ی مکمل فهم پروژه ی فکری ایشان بودن کلاس چطور؟

۳-در ضمن حالا اگر خوانش متن هم باشد. چه کسی باید های یک خوانش متن را تعیین کرده و گفته است که در این خوانش متن ها هیچ سوال و نقدی وارد نیست و همه باید نگاه یک نفر به کتاب را قبول کنند و فقط به حرفهای او گوش بدهند.
نکته اینجاست که با تبدیل کلمه ی کلاس به کارگاه که مساله بدتر می شود. اساسا واژه ی کارگاه را به کار میبرند تا جنبه ی مشارکتی آن پررنگ تر شود!

۴- واقعا نمیدانم چه میتوان گفت به شما و واقعا متوجه نمیشوم علت این اصرار شدید شما را بر تخطئه ی گوینده به جای گفتار که یکی از رایج ترین انواع سفسطه خصوصا در کشور ماست!

۵-مساله فحش دادن یا ندادن ایشان نیست. مساله این است که آدم روی هوا حرف نزند و حرفهایش تا حد ممکن مستدل باشد. این نوع حرف زدن نوعی توهین به مخاطب(اگر توهین باشد اسمش)است.البته شاید هم همان بی اطلاعی مخاطب است که اجازه(و نه حق) چنین کاری به ایشان می دهد.در کلاس ایشان آدمهای را سراغ دارم که حتی بازرگان را نمیشناختند.طبیعتا فحش(به تعبیر من!) دادن بدون استدلال به آدمی که نمیشناسی اهمیتی هم ندارد و در واکنش به آن صرفا میخندیم.

در ضمن این حرفها بیشتر شبیه یک توجیه است.بحث درباره ی هدف ایشان و معنای بلاهت و ازینجور کارها مثل موقعی است که پدری فرزندش را می زند و ادعا می کند که به دلیل علاقه به فرزندش اینکار را کرده! یا این ادعا که طوری نزده که دردناک باشد!‌

بله نقدی که شما گفتید وارد است و این نکته قابل توجه است که حتی کلاس بر اساس توضیح بسیار کوتاهی که در سایت موسسه پرسش داده شده هم پیش نمی رود. منی که در کلاس مارکس ثبت نام میکنم مجبورم ۱جلسه(یعنی یک چهارم کلاس) بروم سر کلاس هگل. و این چیزها چیزی جز بی برنامگی و بازگشت به سیستم آموزشی مکتب خانه ای را تداعی نمیکند!

مهم نیست چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ

1. بنده خود شاگرد آقای دکتر طباطبایی بوده و در 2 سال گذشته در تمامی کلاس های ایشان (به جز کلاس مارکس کنونی) شرکت داشته ام
2. می توان بر خوانش کسی از متنی انتقاد داشت اما بیش از هر چیز باید در آن مورد خاص خبره بود. این که مثلا فردی مانند دکتر مجتهدی بر آقای طباطبایی نقد وارد کند خیلی فرق می کند که من وشما بخواهیم چنین کنیم. بحث عالمانه را نمی توان به خرده گیری های دانشجویی تقلیل داد
3. ضعف مخاطب مشکل گوینده نیست. آقای طباطبایی "خطیب" نیست که برای فهم مخاطب سخن بگوید، "فیلسوف" است و صرفا دانش خود را به اشتراک می گذارد.
4. آینه گر نقش تو بنمود راست ...
5. ایراد شماره 5 شما وارد است و من نیز عرض کرده ام مشکل کلاس آقای دکتر این است که پیشاپیش اهداف خود را اعلام نمی کند.

ساغر چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ

1-منظورم این بود که آیا ایشان خود چنین چیزی یا چیزی شبیه این درباره ی کلاسشان گفته اند یا شما بر اساس تجربه ی 2ساله تان میگویید؟

2-اینجا 2تا بحث قاطی شده. انتقاد داشتن از خوانش متن که ربطی به نقد کنونی من ندارد. نقد من ناظر به کلاس است و شیوه ی آن و با توجه به این که وقت و هزینه و خیلی چیزهای دیگر برای آن صرف کرده ام به خودم حق نقد را می دهم! حتی اگر به قول شما صرفا خرده گیری دانشجویی باشد.

انتقاد داشتن بر خوانش کسی از متن می شود مشارکت در کارگاه مورد نظر شما! و شکستن سکوت مطلق کلاس!
با این حساب باید یک نفر مثل جناب آقای مجتهد شبستری را بیاوریم بنشانیم سر کلاس جواد طباطبایی که کلاس یک نفره نباشد!

3-اتفاقا ایشان یک خطیب به تمام معنا هستند! چون فقط خطیب ها(بخوانید آخوند ها) دوست دارند متکلم وحده باشند! همانطور که گفتم ایشان اگر میخواستند صرفا دانش خود را به اشتراک بگذارند یک کتاب دیگر منتشر میکردند و ...

4-آینه ات دانی چرا غماز نیست؟ زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست...
زنگار یعنی جامعه شناسی خواندن را جرم محسوب کردن!

5- ایراد شماره 5 که مربوط به مهندس بازرگان و ... می شود! چیزی که شما با آن موافقید موخره ی حرف من بود. حریم شماره ها را جدی بگیرید!

محسن چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ق.ظ http://sociologyblue.blogfa.com

سلام سلام
ممنون عزیز
وتوی وب یکی از اساتید دیدم عزیز
ممنون از اظهار لطفت
بازم بیا

مهدی پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

من به عنوان کسی که ساکن تبریز هستم و متاسفهانه فرصت حضور در این کارگاه‌ها را ندارم -و حتی در به در به دنبال پیدا کردن دی‌وی‌دی یا فایل صوتی این کلاس‌ها هستم-، چند نکته‌ای را می نویسم.۱. شاید دلیل «مهم نیست» بر «کارگاه» نامیدن کلاس‌ها تجربه طباطبایی از کارگاه‌های لویی آلتوسر در فرانسه باشد که در آن‌ها شرکت می‌کرد و سعی در تکرار آن شیوه کار دارد.

۲. منظور «مهم نیست» دکتر کریم مجتهدی بود، نه مجتهد شبستری.

۳. کتاب‌های در دست تالیف و چاپ ایشان را می‌دانید؟
بخش دوم جلد نخست از تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا (به همراه بخش اول که با نام «جدال قدیم و جدید» چاپ شده است.)
ویراست دوم کتاب «ابن‌خلدون و علوم اجتماعی»
بخش اول از جلد سوم «تاملی درباره ایران»
بخش دوم از جلد سوم «تاملی درباره ایران»
جلدهای دوم و سوم از اندیشه سیاسی جدید در اروپا (در چهار مجلد)

پس در فاصله انتشار این کتاب‌ها، وجود چنین کارگاه‌هایی چه ایرادی می‌تواند داشته باشد؟

۵. من نیز همانند «مهم نیست» فکر می‌کنم ابله نامیدن کسی، فحش نباشد. همان‌طور که دکتر طباطبایی مرداد ماه که تبریز بودند، در حاشیه همایشی که در حال صحبت بودیم «ثقه‌الاسلام» را فردی عامی و به گویش محلی «گامّاز» نامید؛ به معنای «نفهم». اما اگر کسی حرف‌های بی‌پایه و اساس می‌زده، به دلیل آن‌که چند مدتی زمام قدرت سیاسی را در اختیار داشته است (نمی‌خواهم وارد بررسی کارنامه سیاسی و عمل‌کرد بازرگان شوم)، نباید واقعیت را بیان کرد؟

ساغر پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ

ممنون از نظر و پیگیریتون.
از این که ساکن تبریز هستید و فرصت حضور ندارید متاسف نباشید. همانطور که گفتم فایل صوتی این کلاسها فرق چندانی با خودش ندارد. امیدوارم به زودی به دستتان برسد. و مطمئن باشید به همین شیوه ادامه پیدا خواهد کرد. پس خوشحال هم باشید از این دوری و دوستی...
۱-راستش من هیچ اطلاعی از اون کارگاه ها ندارم. و همچنان با این کلمه ی کارگاه درگیرم!
۲-قصد توجیه کردن سوتی عمیقم رو ندارم ولی شما به ساعت ارسال این نظرات و جواب ها هم توجه کنید! در ضمن منظور ایشان کریم مجتهدی هم که باشد در پاسخ من اثری ندارد. من فقط میخواستم بگویم که هر چیز جای خود دارد و دلیل ندارد که نقد به اصطلاح آدم های بزرگ را به آدم های بزرگ دیگری واگذار کنیم. نقد دانشجویی و حقی به نام نقد کلاس هم جای خود دارد. به همان دلایلی که گفته ام.
۳- وجود کارگاه(به زعم شماها) ایرادی ندارد. حتی اگر به همین شیوه ی مذموم هم باشد به دلیل کاچی بهتر از هیچی باز هم خوب است! چون بالاخره هستند آدم هایی که به همین پخش نوار زنده قناعت کنند.(و اصولا اگر نباشند چنین شنوندگانی که در به در در پی این نوع کلاسها باشند، چنین فضاهایی هم تداوم پیدا نمیکند!)
وجود هر چیزی به ذات خود عیب ندارد! مهم چگونگی بروز و ظهور آن چیز است. منظور من این بود که کلاس برای صرف بیان دانش و به نوعی تکراری کردن مطالب آن کتابها برای شنوندگان نیست.
5- من همچنان معتقدم که اینها همه اش توجیه است و همچنان هم تاکید می کنم بر اینکه خود فحش(شاید واژه ی نسبت بهتر باشد) مهم نیست! مهم این است که چگونه مخاطبان را در برابر آن نسبت قانع کنیم. و اینکه آیا اصولا سعی در قانع کردن مخاطب داریم یا اینکه فکر میکنیم همین که مخاطب این را از زبان ما میشنود خودش دلیل قانع کننده است! (کما اینکه تصور میکنم بخشی از مخاطبان واقعا به همین شکل قانع می شوند!)
اگر استاد فقط سعی می کردند که از نسبتی که داده اند دفاع کنند من اعتراضی نمیداشتم.(شاید اشتباه من این بود که وقتی این حرف را شنیدم همان موقع قید همه چیز را نزده و اعتراض نکردم! البته در کلاسی که پرسش و اعتراض در آن معنایی ندارد)

[ بدون نام ] جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ

به نظرمن انتقادهای وارده برکارگاه آقای طباطبایی درست نیست. ماکه دراین کلاس شرکت کردیم دنبال این نبودیم که استاد سوالات ما راپاسخ بدهدبلکه دنبال این بودیم صحبتهای کسی که مارکس را خوانده آنهم مستقیم بشنویم وچه بسا مارکس خوانی استادباعث سوالات بیشترهم بشود. درخصوص برخی نیشگونکهای استادهم من خودم این را به حساب خلقیات اومیگذارم ، بهرحال خلقیات مختلف را باید تجربه کرد، ضمن اینکه من آن نیشگونکها راتوهین به شمارنمی آورم شایددلیلش پوست کلفتی باشد.

ساغر یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ق.ظ

ممنون از نظر
اینکه دانشجویان سوالی داشته باشند یا نه بحث دیگری است و واقعا اگر اینطور که شما میگویید باشد و همیشه همه ی دانشجویان هیچ مشکلی با حرفهای دکتر طباطبایی نداشته باشند پس من هم کلا چرت گفته ام. ولی من خودم الان یک مثال نقض هستم!! و یک نکته ی دیگر مهم نیست که سوالی بشود یا نه. مهم امکان پرسش است. همانطور که گفته ام این خودش ذهن را فعال می کند(حداقل ذهن من را!)
در مورد (به تعبیر شما نیشگونها) اولا که خلقیات روی دیگران (زیادی) هم دارد تاثیر می گذارد پس قابل نقد است. ضمن اینکه فحش خورنده (ی غایب) باید پوست کلفت باشد نه شمای تماشاچی!
در کل من باز هم میگویم که بحثم فحش دادن یا ندادن نبود. بحثم استدلال درباره ی حرفی است که در جمعی زده می شود و وقتی کسی به خودش اجازه می دهد بدون هیچ استدلالی و به اصطلاح روی هوا برای آن جمع حرف بزند به نظرم نوعی توهین به جمع هم هست.

یه «مهم نیست» دیگه یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام من فکر میکنم «ساغر» اصلا نباید دیگه تو کلاسای دکتر طباطبایی شرکت کنه چون برای قلبش ضرره.
من یه فکر دیگه هم میکنم؛ به هر حال طباطبایی کسیه که یک عده برای نقد یا تجلیل اندیشه هاش معطل شدن و کتابا و مقاله هایی نوشتن. یعنی منظورم اینه که اون صاحب یه اندیشه س حالا ممکنه این اندیشه و روش خاص او در بررسی نظرات دیگران به مذاق عده ای خوش بیاد یا نیاد.
این باعث نمیشه که ما به حاشیه بریم. کاملا از لحن ساغر مشخصه که داره تند میره. البته اون حق نقد داره ولی به نظر میرسه تو نقد کردن داره شبیه استاد مورد علاقش، دکتر طباطبایی میشه!
راستی ساغر جان اگه باز هم در کلاس شرکت کردی حتما سوالاتو بپرس شاید واکنش استاد یه سوژه دیگه برای تو برای نوشتن مطلب توی وبسایتت باشه

ساغر چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

ممنون از لطف شما! من هی میام جواب کامنت های وبلاگمو ندم دیدم زشته از شما تشکر نکنم که این همه به فکر من هستید!
چشم!‌البته من دیگه توی چنین کلاسهایی(منظور کلاسهایی که استاد روی بورس دارند) شرکت نمیکنم ولی قطعا در هر کلاسی که باشم هر زمان که نقدی داشته باشم همون موقع ابراز میکنم!‌در واقع این یکی از جریمه هایی هست که در اعتراض به سکوت خودم در نظر گرفته بودم! مواظب قلبم هم هستم!! ممنون!

[ بدون نام ] شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ

من فکرمی کنم به مشی آقای طباطبایی نمی توان خرده گرفت :
1- اصولا آنچه که درموسسه تشکیل می گردد کلاس نیست بلکه صرفا تریبونی است تا طباطبایی اندیشه هایش را بیان کند
2- من فرض را براین می گذارم که همه حدود صدنفر شرکت کننده دربارمارکس مطالعاتی دارند
3- مسلما پیش فرض همه ما ازمارکس با قرائت طباطبایی کاملا متفاوت است
4- اگراز100نفر حداقل 20 نفر درگیرودار ناسازواری دانسته های پیشین با قرائت طباطبایی به خود جرات سوال واصرار بر خوانش وفهم خود بکند دراینصورت کل زمان کلاس ازبین می رود
5- به نظرمن هم آقای طباطبایی قرارنیست سوالات ما راجواب بدهد بلکه او به عنوان یک فیلسوف فقط کافی است فهم خود را ارایه بدهد

ساغر شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ب.ظ

نه میدونید چیه؟!‌ مشکل نه طباطباییه نه اونایی که میرن سر کلاسش!‌ مشکل منم! که سازگار نشده ام هنوز... و اساسا هیچ مشکلی حتی با تمام شدن زمان کلاس با همان سوال های ناشی از پیش فرض هم ندارم! و مخالف جرات نداشتن ام...همه ی اینها مشکل من است نه شما ها!‌ و جالب است که اینچا مشکل با پاک کردن صورت مسئله {یعنی من} حل می شود...!‌یعنی شرکت نکردن در هیچ کلاسی از این دست

آرام شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

آقای طباطبایی بی هیچ تردیدی برترین اندیشمند سیاسی ایران در حال حاضر و تا حال حاضر هستن. اینکه یک کلاس آموزسی رو چطور اداره میکنن چندان ربطی به عمق و دقت و شفافیت اندیشه به نزد ایشان ندارد. متاسفانه سفاهت و سطحی نگری کسانی که ادعای تملک در ساحت اندیشه دارن باعث شده که یک چهره ی عصبی از ایشون شکل بگیره اما در واقع شخص بسیار متواضعی هستند. دوباره تاکید میکنم، شخص بسیار متواضعی هستند. ایشان با کسانی که به واسطه ی ندانم کاری جامعه را به بیراهه برده اند هیچ مسامحه ای ندارند. اگر شما با آثار ایشان آشنایی داشتید قطعا ادعا نمیکردید که انتقادهای ایشان بی پایه و اساس است چون بی هیچ تعارفی اگر چیزی در ایران دارای پایه و اساس و دلیل و استناد باشد همین کارهای آقای طباطبایی هستش. در آخر این رو بگم که اشکال بزرگی که کلاسهای آقای طباطبایی داره این هستش که هر کسی میتونه بره. این جلسات در حد کلاسهای فوق العاده جدی مقطع دکتری است. در هیچ یک از دانشگاههای ایران همچین کلاسهایی برگزار نمیشن. شما اگر کارهای ایشون رو مطالعه بفرمایین به خوبی متوجه میشین که ایشون چرا فش میدن!

زهرا ابراهیمی-الهه شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ق.ظ http://www.nazelahe.blogfa.com

سلام. خسته نباشید از اینهمه توضیحات منطقی یی که در پاسخ نقد دوستان در نقد شما از دکتر طباطبایی دادید.
دست مریزاد که یک دانشجوی واقعی فلسفه اید. نیز جامعه شناسی.
حقیر نیز تصمیم دارم هرگاه دکتر را زیارت کردم دلیل تلخی و توهین ایشان به سایر متفکران ولو اشتباه کرده باشند را بپرسم. و همچون خودشان ابایی از نقد بیرحمانه و بی انصافانه و گاها ناجوانمردانه ندارم.
به زعم حقیر اتفاقا از تحصیلکرده گانی مثل دکتر طباطبایی بیشتر انتظار ادب و آداب احترام به سایر اندیشه ها. تحمل. مدارا و نقد علمی و متقن و مستدل می رود. اما اینگونه سخنان سخیف نه در شان خود طباطبایی ست و نه ابطال پذیرست. چرا که گزاره هایی انشایی هستند که فقط حب و بغض گوینده یا نویسنده اش را نشان می دهند . لذا از اساس قابل نقد نیستند.
و مایه بسی تاسف ست که در این سرزمین در همیشه تاریخش روشنفکران به جای همدلی و همفکری و چاره جویی برای مردمشان هریک ساز خود کوک کرده و به کنجی نشسته و دل به مریدانی خوش کرده اند و بیشتر درگیر افکار خودشان بوده اند تا درمان درد مردم.. البته غیراز استثنا هایی همچون مصدق. شریعتی...
اما نقطه مثبت طباطبایی این ست که به هر حال حرفی برای گفتن دارد که شاید "نو". باشد و کتابهایش ارزش خواندن.

هم از متن و هم از پاسخهایتان استفاده کردیم. ممنون.

شاد و سبز و خرم باشید.

بهاران 90 مبارک.

ساغر شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ب.ظ

شما هم داشنجوی فلسفه یا علاقمند به آن باید باشید. ممنون از نقد منصفانه تان! که مثل نقد من نیست!!
بله مبارک البته!!!!

ali چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ب.ظ

سلام
با دیدن نقدتون نا خود اگاه یاد اون بچه ای افتادم که بدون هیچ
واهمه و ترسی گفت پادشاه لخته و ...
از اینکه جسورانه دکتر طباطبایی رو نقد میکنید بهتون تبریک میگم
البته نه از بابت نقد صرفا دکتر طباطبایی بلکه جسارت در نقدتونه
که افرین داره و البته پیداست که با مدعای فکری ایشون اشنا
نیستید اما ایستادگی روی موضعتون اونم شفاف و مودبانه خیلی
عالیه
من هم مثل بعضی از دوستان از مریدها وشاگردان دکتر سید جوادطباطبایی هستم و با گفته اون دوستمون که گفته بهتره
هر کسی به این کلاسها نره موافقم پروژه فکری سید جواد طباطبایی در ایران نظیری نداشته و نوع نگاه ایشون به مسئله
ایران سیاست تاریخ غرب مدرنیته و سنت از دیدگاهی فلسفی
اونقدر عمیق وژرف ودر عین حال اساسیه که نیاز به تاملی خاص و نگاهی همه جانبه داره شاید این گفته حقیر رو بزرگ نمایی یا غلو بدونید اما اگه کسی کتابهای سید جواد طباطبایی رو بخونه و در اونها تامل کنه از بسیاری از کلاسها و ترمهای دانشگاهی بی نیاز خواهد شد
پیشنهاد من به شما خواهر خوب و جسور مطالعه همه کتابهای ایشونه و بهتره اول دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایشون
رو بخونیدو این رو بدونید که کتابهای ایشون به یک ترتیب خاصی
منتشر شده اند که بهتره رعایت بشه
اولین باری که خدمت ایشون رسیده بودم با رویی گشاده جواب سوالاتم رو داد والبته در برابر نقدهام هم انقدر به زیبایی یا جواب میداد یا قبول میکرد ومن متحیر میشدم که چطور برنده مدال طلای بهترین محقق سال علوم انسانی فرانسه ابایی از بکار بردن
واژه من نمیدونم نداشت واونو ساده وبی پیرایه بکار میبرد
این رو شما تقریبا در کمتر استادی میتونید پیداکنید
اما در مورد فحش دادنش میتونید مهرنامه اول فروردین 90
ومقاله ای رو که در مورد دکتر مجتهدی نوشته ببینید
در نگاه اول خیلی راحت میشه گفت سید جواد با دکتر مجتهدی خصومت شخصی داره اما اگه مقاله رو خوب بخونی وبا فکر سید جواد اشنا باشی حتما متوجه میشی چیزی بالاتر وخیلی بالاتر از اونی که تو روزمره گی علمی دانشگاههای
ما به حساب تکریم و تعظیم : استاد نامیده میشه وجود داره و
اون علمه که تخفیف و تحقیر میشه واین نیست جز تقوای علمی و دلسوزی کسی که به سید جواد طباطبایی میشناسیمش.
در این زمینه گفتنی بسیار ومجال اندک وتو خود حدث مفصل بخوان از این مجمل
اما راستی راستی این پادشاه لخت که نیست هیچی جامه های خیلی زیبایی هم پوشیده فقط بی پروایی مودبانه اتون
زیبا بود وعلت نوشته شدن این متن.
موفق باشد

ساغر چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

هوشمندانه ترین نظری بود که تا حالا خونده بودم! به زیباترین شکل ممکن فحش میداد! فوق العاده بود! بسی خوشمان آمد!

و اینکه تجربه ی زیسته ی شما برای من خیلی عجیب و جالبه! فکر نمیکردم همچین جنبه ای هم داشته باشه این آدم. نشون میده شخصیت ها خیلی پیچیده تر از این حرفهان. ولی به هر حال من بر اساس تجربه ی خودم نوشتم. و در اون کانتکس حرف من هنوز نقض نشده!! یعنی همچنین حرکاتی جالب نیست به هر حال چه مهرنامه ی شماره ی چندی در کار باشد و چه نه!

و اینکه بله... حتما به تدریج میخوانم نوشته های ایشان را. البته یک مقاله شان درباره حاج سیاح را دقیقا مطالعه کرده ام. مثل کلاسهایشان هیچ نکته ی خاص نداشت و تقریبا همه اش فحش روی هوا بود! بدون استدلال منطقی. انگار که پیاده شده ی متن سخنرانی باشد با چاشنی متن مورد بحث...

ممنون از هوشمندی عجیبتان!

ali پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:23 ب.ظ

نمیدونم از کجای صحبتم برداشت کردید که فحش میدم
جل الاخالق؟؟؟؟؟؟
اگه براتون ممکنه مقاله حاج سیاح رو به اشتراک بگذارید یا بفرمایید
از کجا میشه تهیه اش کرد و ماخذش کجاست؟
ممنون میشم

ساغر پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ

از اونجایی که نوشتید هر کسی نباید به این کلاسها بره و پادشاه لخت نیست! البته من به همه چی میگم فحش شما خیلی سخت نگیرید!
من مقاله ی سید جواد درباره حاج سیاح رو در کتاب مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی (اگه عنوانو درست گفته باشم) خوندم. جلد قرمز رنگ گالینور!
در اینترنت نیست من فقط اسمش رو توی ایمنترنت پیدا کردم بعد رفتم از کتابخونه گرفتم!

محسن یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

به نظرمن خلقیات آقای طباطبایی هیچ عیبی ندارد اوتنها درحوزه تخصص خود با کسی تعارف ندارد . اگرهمه متخصصان مثل طباطبایی بودند کسی جرات نمی کرد ازسرتفنن اظهارفضل کند

ساغر چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ

من کلاس رو نقد کردم نه خلقیات رو! با تعارف نداشتن شدیدا موافقم و اساسا اگر همه میتوانستند با هم تعارف نداشته باشندُ‌من هم سر کلاس تعارف نمیداشتم و همونجا شروع میکردم به بحث و دعوا نه اینجا!!!‌ اگر ایشان واقعا تعارف ندارند خیلیخوب است اما میتوانند قدری از این پا در هوا بودن تعارف نداشتن هایشان بکاهند و سعی در استدلال کردن درباره ی آن تعارف نداشتن ها بکند!!!
ریشه کن شدن اظهار فضل هم اگر قرار است به قیمت از بین رفتن اظهار نظر باشد ترجیح میدهم به همه ی آن اظهار فضل ها هم گوش بکنم همیشه!!

محمد جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ

اگر جرات پرسیدن ندارید
اگر از موضوع کلاس چیزی نمی دانید
اگر اساسا می خواهید الفبای اندیشه ای را بیاموزید،لطف کنید و به کلاس های سید جواد طباطبایی نروید.
نشستن سر کلاس مرد علوم انسانی دنیا برای شما این دردسر راهم دارد،نشستن سر کلاس عمیقترین اگر نگوییم فیلسوف بل محقق ایران و یکی از آن ها در دنیا این مصائب را هم دارد.

ها ها!! مرد علوم انسانی دنیا!!
سوالی که برای من پیش میاد اینه که اونهایی که میرن سر کلاس سیذ جواد برای چی میرن؟ برای شنیدن همون مصائب؟!!!

علیرضا شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ب.ظ

با سلام ،‌نمی دونم این نقد واقعن بدنبال چی هست ،‌البته خیلی خوبه که جسارت انتقاد از همه کس و در هر سطحی وجود داشته باشه ، ولی باید هدف مند هم باشه انتقاد ،‌ وگرنه کار بیهوده و بی معنی هست ، اگر هدف اصلاح این مسئله هست چرا با خود ایشون در این مورد صحبت نشده ؟ یا در کلاس عنوان نشده ؟ پس به نظر بیشتر یا بدنبال خودنمایی هست یا تخریب که هر دو جالب نیست ولی در کل به نظر من این حرف های ژورنالیستی جز برای سرگرمی و ایجاد بحث و جدل های بی فایده کاری از پیش نمی برند پس بگذاریم برای آنان ولی اگر کسی واقعن جویای حقیقت باشد و دغدغه ی یادگیری دارد و به دنبال خودنمایی از طریق دانش و لذت بردن از نمایش دانسته ها و ندانسته های خود نباشد ، این حرف ها حاشیه ای بیش نیست اگر درد در کسی باشد در همین کلاس هم تا آنجا که بشود می نوشد از آنچه هست و اگر واقعن سوالی آزارش می دهد و این سوال از عمق نیاز به فهمیدن بر می آید می پرسد آنقدر که پاسخ گیرد ، نشد سوال را جای دیگر می برد ، شاید ما دغدغه ی حقیقت یابیمان حقیقی نیست ، آب کم جو تشنگی آور بدست.

ایراندوست پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 01:58 ق.ظ

درود، نخست آنکه در ایران رشته تحصیلی جامعه شناسی نمی تواند وجود داشته باشد به دلایلی که تفصیل آن در زمان و مکان دیگر خواهد آمد.دوم آنکه روش دکتر طباطبایی این گونه است و به نظر دوستان فرهیخته و عقلای برجسته ایرانی روش صحیحی است.سوم اینکه شما به عنوان یک شهروند ایرانی حق دارید انتقاد کنید اما ممکن است انتقاد شما نادرست و غیر قابل استماع یا پذیرش باشد.چهارم اینکه موسسه پرسش اکنون به طور کامل آن هویت اصلی خود را رو کرد و استاد دیگر آنجا تدریس نمی کند.پنجم اینکه استاد طباطبایی خلاق مهر روزانه همراه مخ زنی برای جنس مؤنث ندارد ششم اینکه طفل یک شبه ره صد ساله را نخواهد پیمود هفتم اینکه شما نخستین شخصی نیستید که این گونه از بی ادبی خود پرده برداشتند اشخاص دیگری نیز مانند شما به چرت وپرت گفتن مشغول بوده اند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد