تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

وقتی که آدم به اینجایش میرسد میشود این...

من نمیخوام بنویسم... اصلا من وقتی یک چیزی مینویسم که فکر میکنم خوبه و باید خونده بشه سعی میکنم یه مدتی پست اول نگهش دارم. اصلا من دلم نمیخواد اینجا غر بزنم. دلم نمیخواد وقتی یک جلسه ای می سود توی دانشکده به حای اینکه بیایم تحلیلش کنم و مثلا بیایم درباره ی سازگاری ایرانی طلبی حرفهای بسیجی هایی که پیشنهاد انقلاب کردن در برخورد با مشکلی مثل حجاب میدهند بنویسم و یا به این بهانه پستی را بنویسم که یک سال است میخواهم بنویسمش ولی نمیشود هی، چون درباره ی ریش و سبیل داشتن خانم هاست و قواعد نانوشته ای که مجبور میشوم برای احترام به آنهایی ماهی دو سه ساعتم را بگذارم لااقل، و چون که همراهش باید عکس زنان حرمسرای ناصرالدین شاه را هم بگذارم... یا این که بیایم حس حقارتی که در این دو روز مقنعه پوشی ام داشته ام را توصیف کنم و بپرسم که حجاب جقارت است یا سعادت؟ دوست ندارم به جای همه ی این کارهایی که میشود کرد بیایم و غر بزنم. آن هم دقیقا درباره ی یک نفر! حداقلش اینکه میتوانست غرم مربوط به یک نفر نباشد و مثلا به جمشیدیهایی که فکر میکند چقدر باهوش است که توانسته است بفهمد من کی ام هم مربوط بشود!!!دوست ندارم این کار را بکنم ولی دیگر اینجایم است.. اینجا...(خب اگر اینجایم نبود که امروز کلاسهایم را میرفتم و کنفرانسی را که باید میدادم را هم میدادم.) و هیچ کس هم نیست که بتوانم اینها را بهش بگویم که یا نمیفهمد و یا نمیتواند بفهمد و یا سوء تفاهم می شود.

من نمیفهمم این مشکل از کجاست؟ یعنی اساسا مشکل است یا تناقضی که همینطور هی وجود دارد در زندگی مدرن و من دارم به طرز فجیعی تجربه اش میکنم؟

نمیدانم این از حساست زیادی ام بر می آید که یکهو گیر میدهم به یک نفر، انگار که مثلا باید همه ی حرفهایش درسا و حسابی باشد و به مذاق من خوش بیاید...انگار که 

خب چه کار کنم یکهو یک حسی بهم دست میدهد که استادی که میتواند به راحتی آرایش کردن را به "برای اهدافی جز درس خواندن آمدن" ربط دهد و انگار کور است و نمیبیند بیستی را که خودش ترم پیش به یکی از همان آرایش کرده ها داده بود!!!... با چنین استادی حتی سلام و علیک هم نباید کرد چه برسد به این که بروی سر کلاسش!

به استادی که به راحتی میتواند با لباس رنگی سر کلاس آمدن را عنوان کند و البته خودش نتواند حرف خودش را ادامه دهد انقدر که چرت است...

استاد جامعه شناسی خارجه رفته ای که نمیتواند تفاوت را بپذیرد و خیلی هم برای آدم تعجب برانگیز است.

خب چه کار کنم که استادی که تا حد قبولش داشته ام حرفهای چرت و پرت زیاد میزند؟ چکار کنم که دقیقا مثالش (با لباس رنگی و متفاوت دیر آمدن سر کلاس) مصداق خودم است؟ خب آدم خود به خود این شبهه برایش ایجاد می شود  که اصلا همین استادها باعث و بانی این حقارت هایی است که الان دارد بر من روا میشود مثلا! خب اگر تا الان مرگی شان بود این استاد ها با لباس های ما چرا تا الان خفه شده بودند و چیزی به خودمان نمیگفتند؟ من که 600 بار به 600 شکل مختلف رفته بودم پیشش یعنی هی داشت چیزی اش میشد و دم نمیزد؟!!!!!


خب چه کار کنم که هر دفعه که حرفهایش یادم می آید، مثلا اینکه یک جور موافقت خودش با اصلاح کردن و مخالفتش با آرایش را نشان می دهد.. خب وقتی این یادم می آید ناخودآگاه میگویم تو غلط میکنی که برای من و امثال من قیافه تعیین میکنی؟!! اگر خیلی مومنی به تو چه که بیایی اصلاح کردن را تایید کنی. اثلا چزور میتوانی به خودت اجازه بدهی بیایی درباره ی لباس من نظر بدهی ؟ مگر درباره ی ریش و سیبیل ذاقارتت نظر میدم آخه؟!!! (+ کلی فحش) خب چه کار کنم. دلم است دیگر. یک سری آدم ها را باعث و بانی بزدلی (بخوانید مقنعه پوشی) خودم میبینم و بعضا دلم مخواهد سر به تنشان نباشد. چه کار کنم خب؟ حرص اصلی از خودم است. از منی که انقدر بدبختم که نفهمیددم چطور باید انتخاب کنم. نفهمیدم که این چیزها هم مهم است انگار. مهم است که آدم از دست استادی که کلاسش را می پسندد هی حرص نخورد.

برایم جالب است. گویا من زیادی سخت گرفته ام. میترا پایان نامه اش با صادقی است ولی وقتی یکی از بجه ها داشت درباره حرکت فجیع و خاله زنکی که کرده بود توضیح میداد، میترا هم میخندید و این اصلا برایش مسئله نبود که این حرکات احمقانه از استاد "او" سر زده است. و به نظر هم نمی آمد که ناراحت باشد خیلی از این وضعیت! (البته شاید بروز نمیداده خب!)

حالا نمیخواهم بگویم که مثلا میترا بی غیرت است ولی میخواهم بگویم که انگار من یک چیزهایی از دنیای مدرن را نمیفهمم. نمیفهمم که خب اون استاد است شریک عمر که نیست که هی بشینی غضه اش را بخوری. استفاده ی خودت را ازش ببر و بعد بندارش دور. به جهنم که چیکاره است یارو. اصلا به تو چه! تو کارت را بکن. به تو چه که نظرش درباره ی فلان چیز چیست! اصلا غلط میکنی به این فکر میکنی که این دارد ویژگی های زنش را تسری میدهد به همه ی دخترهایی که میبیند و انتظار دارد که همه اینجوری باشند یا نه! به نظرات سیاسی اش چکار داری فضول! تاریخت را بچسب. آن هم در حد همان یکی دو کتابی که بگیری ازش!

نمیتونم به استاد از اون جنبه اش که باید نگاه کنم. انگار که امام زمان است مثلا.

در ضمن احتمالش خیلی هست که من این پست را خیلی زود حذف کنم. البته نیاز به اثبات ندارد که بزدلم ولی ربطی به بزدلی ندارد. قضیه توهین و... مطرح است. شاید آرام تر که شدم برش دارم...ولی واقعا نیاز داشتم به این مقدار فحش و توهین به کسی که به نظرم امروز بدترین توهین ها را کرد منتها به شیوه ی کلاه شرعی و محافظه کارانه و یزدی اش...

نظرات 10 + ارسال نظر
مرتضی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ

b
چند روزی داشتم برای خودم کلمه ی بد حجاب راتعریف میکردم.
با حجاب و بی حجاب معنی میدهد اما بد حجاب نه؛
همیشه در ابتدای شروع فصل گرما این کلمه رو بیشتر می شنوم.
این از صدقه سر حجاب و دین اجباری است شاید،وگرنه هر انسانی همه چیز در حد کمال می خواهد
آن کس که اعتقاد دارد حجاب کامل را می پسندد
و آنکه اعتقاد ندارد بی حجابی را،
بر هیچ کدامشان نباید خرده گرفت.
حکایت غریبی است.
گاهی اوقات تصور می کنم این جمشیدی ها که می گویی همان نوادگان رضاخان هستند که چادری که آن سال ها به سر زن ها و دختران کشید،به زور مبتنی بر شرایط به سرشان بکشند.
به هر حال خون ،خون را میکشد دیگر!



عجب نامردی هستی تو! کی رو با کی مقایسه کردی ها!! ببین رضاخان کلی حالیش بود داره چی کار میکنه و اساسا خص اول مملکت بود و اگر میخواست حال یکی رو بگیره خودش میرفت یه مشت میزد تو صورتش و .. ولی این بیچاره خودش دستی دستی داره اون قدرت یه ذره ای که داره رو هم به باد فنا میده و با خاله زنک بازی کارشو پیش میبره! میتونست به عنوان نوادگان حرمسرای وجود نداشته ی رضاشاهی ازش نام ببری!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ب.ظ

بابا ساغر
سکته میزنی میفتی گوشه خونه ها..
حرص نخور...
یه نکته ای که هست اثلا== اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا
شرمنده من غلط املایی رو برنمی تابم...
یه چیز دیگه...
من مخالف اینم که قانون غلط بهتر از بی قانونیه!
قانون غلط می تونه خیلی راحت مجریشو و هرکسی رو به بی قانونی سوق بده و دیکتاتوری، هیچ کسی هم نمی تونه بگه این چه قانونیه و هرکس بگه با همون قانون غلط می زنن توی سرش چون قانون غلط آدم غلط می خواد.
ولی بی قانونی ممکنه به قانونمندی ختم بشه و مردم حرفی برای گفتن داشته باشن.
یادت نره که همین قانون غلطه که به اونا اجازه می ده راجع به ظاهر تو نظر بدن و بگن چجوری باش یا چجوری نباش... و اگه بی قانونی بود تو هرجوری که دوست داشتی بودی...
بعد هم با نظر بالایی(مرتضی) موافقم مثلا به اجبار حجاب رو برداشتن دقیقا مساوی با گذاشتنشه که الان تو یه سری کشورای اروپایی داره انجام میشه...
و در مورد رضا خان باید گفت دیکتاتور دیکتاتوره و بد و خوب نداره و مردم رو روز به روز بدبخت تر می کنه...
انقدر حرص نخور پس می افتی
نه اون استادتون شخصیتش عوش میشه و نه...
موفق و موید باشی...

غریب آشنا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ب.ظ

بابا ساغر
سکته میزنی میفتی گوشه خونه ها..
حرص نخور...
یه نکته ای که هست اثلا== اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا
شرمنده من غلط املایی رو برنمی تابم...
یه چیز دیگه...
من مخالف اینم که قانون غلط بهتر از بی قانونیه!
قانون غلط می تونه خیلی راحت مجریشو و هرکسی رو به بی قانونی سوق بده و دیکتاتوری، هیچ کسی هم نمی تونه بگه این چه قانونیه و هرکس بگه با همون قانون غلط می زنن توی سرش چون قانون غلط آدم غلط می خواد.
ولی بی قانونی ممکنه به قانونمندی ختم بشه و مردم حرفی برای گفتن داشته باشن.
یادت نره که همین قانون غلطه که به اونا اجازه می ده راجع به ظاهر تو نظر بدن و بگن چجوری باش یا چجوری نباش... و اگه بی قانونی بود تو هرجوری که دوست داشتی بودی...
بعد هم با نظر بالایی(مرتضی) موافقم مثلا به اجبار حجاب رو برداشتن دقیقا مساوی با گذاشتنشه که الان تو یه سری کشورای اروپایی داره انجام میشه...
و در مورد رضا خان باید گفت دیکتاتور دیکتاتوره و بد و خوب نداره و مردم رو روز به روز بدبخت تر می کنه...
انقدر حرص نخور پس می افتی
نه اون استادتون شخصیتش عوش میشه و نه...
موفق و موید باشی...

ساغر پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ

فقط یه توضیحی اونم اینکه من شرایط فعلی دانشکده رو بی قانونی میدونم نه دارای قانون بد. بی قانونی یعنی اینکه نمیدونی حجاب چیه به چیز کلیه، برا همین طرف میتونه زور بگه. قانون بد یعنی قانونی که قید کرده باید مقنغه سرت کنی و وقتی سرت نکردی کاغدشو میاره جلوت میگه ببین، ایناهاش، داری خلاف قانون عمل میکنی. و برای همین تو این قانون بد رو میپذیری و از فردا مقنعه سرت میکنی! ولی این زور کسی نیست. زور قانون بده. حداقلش اینه که میتونی پیش بینی کنی کار درست رو از غلط از نظر اینها:
بدیهی است معلوم و معین نبودن اوامر و نواهی شاهانه جز سرگردانی مطیعان را سبب نتواند بود زیرا نمیتواند بداند با کدام حرکت و سکون محبوب و با کدامین مغبوض خواهند شد!

مرتضی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ

تن رضا خان تو گور رفت رو ویبره!
من قبول ندارم که تو دانشگاه قانونی برای حجاب نیست اما چون قانون ایراد داره نمیان قانون رو بهت نشون بدن که امثال ساغر با شش متر زبون اشکال قانون رو در بیارن بکوبن تو سر مجریه قانون!
کلا حجاب تو ایران زوریه!
حتی خود قاون گذار هم میدونه زوریه!
مجری قانون هم می دونه زوریه
ساغر مجرمم میدونه زوریه
اما نه قانون گذار نه مجری و نه هیچ کس دیگه حق نداره حرف بزنه که چرا زوریه؟
حالا تو بیا اعصاب خودت رو خرد کن که چرا فلانی زیر آب دانشجو رو زده!
دکتر جمشیدیها هم میدونه زوریه اما حق نداره حرف بزنه چون جایگاهش میره رو ویبره
آلان منم که این حرفا رو زدم رفتم رو ویبره!
فکر کنم تو هم که اینا رو بخونی بری رو ویبره!

شیرین جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ

سلام ساغر خوبی یه چیزی میگم بی ربط منو نزن فقط

من رو ادد کن

شانس اوردی که نمیشناسمت ای پارازیت! ایمیل اینا هم که نداری! الان چیتو اد کنم!!

میترا جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ب.ظ

پستتو تا نصفه خوندم.باور نمی کردم بلد باشی انقدر قشنگ به یه استاد با صراحت تمام توهین کنی.ولی یه سوال! تو که الان انقدر فحش دادی چرا پس فردا به صورت مستمع آزاد میری سر کلاس همون استاد؟!
پ.ن : خیلی غلط تایپی داشت پستت!
پ.ن : ازت ناامید شدم!

معلومه که چون ساغرم!

ساغر جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

دوستان خوهشمند است انقدر غلط تایپی املایی اینا نگیرید از من! خب لب تاپ بی برچست فارسی روی کیبردش بهتر از این نمیشه! من هم هی به خیال اینم که یاد میگیرم!
پ.ن: غلط جیز خوبیه اصولا اینو داشته باشید از من!

ا چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ http://www.meeting.blogfa.com



سلام به شما و وقت بخیر - من دانشجوی سال آخر کارشناسی رشته جامعه شناسی علوم اجتماعی هستم و با توجه به بازدید تصادفی ام از سایت شما تقاضایی داشتم - سایت شما به نحوی با تقاضای من مرتبطه - من برای اخذ بهترین نمره نیاز بان دارم که موضوعی جذاب و مورد نیاز را برای پایان نامه ام انتخاب کنم - زیرا موضوع جذاب ، انگیزه ایجاد میکنه و کارخوبی را نوید خواهد داد - از همین روی از شماتقاضا دارم از وبلاگ موقتی که به همین منظور ثبت نمودم به آدرس www.meeting.blogfa.com بازدید و توضیحات آنرا خوانده و مرا در انتخاب موضوع یاری فرمایید - از شما بینهایت ممنونم

1- به گمانم جا قحطی شدیدی بوده ها!! خصوصا که در این پست آمده همچین نظری!!!
2- من کلا احساس میکنم که این یک وبلاگ سرکاری است. اگر در دانشکده ی شما هم پایان نامه ی کارشناسی یک چیز اختیاری باشد، خب مگر می شود آدم سال چهارم باشد و پایان نامه هم برداشته باشد (یا بخواهد بردارد) و هنوز از بین این همه گرایش های پراکنده نداند به کدام سمت بیشتر علاقه دارد!
این نشان می دهد که اصلا علاقه ندارد! و البته کامنتتان که هدفتان از این وبلاگ را گرفتن نمره ی خوب نوشته بودید هم همین نکته را نشان می دهد. اصلا بعید نیست که سفارشی استاد مربوطه باشد مثلا یک درصد یا نوعی خودشیذینی!!
البته نمیخواهم ناامیدتان کنم ها ولی کلا گفتن یک همچین نوشته هایی یک همچین معانی ای دارد اگر همه ی این نوشته ها راست باشد و در عین صداقت! (که این خودش یعنی یک قدمی البته!)[لبخند]

پس نوشت جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:01 ب.ظ

چقدر سکسی بود فحشای این پسته!‌یعنی که تازه فهمیدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد