تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

این مالیژیا

پرچم

پرچم زیاد میبینم. پرچم ها برایم چیزهای خوشایندی نیستند، پرجم هر جا که میخواهد باشد. بوی جنگ می دهد و خون و  ریا و جمهوری اسلامی. مخصوصا وقتی در یک روز هر جا که پا میگذاری از ساختمان دولتی و فرودگاه و خانه های مردم گرفته تا  روی ماشین های در حال حرکت ببینی شان. یک جور احساس نفرت به من دست می دهد. غیر از این که به نظرم هر وقت در جایی به چیزی به طور نمادین تاکید میشود یعنی که آن چیز یا نیست و یا  دارد از بین می رود. تاکیدها برایم یک جور نشانه ی زور است.  نمیتوانم با آنها کنار بیایم.  یک تاکسی رد می شود. سقفش پر است از این پرچم های کوچک مالزی. گویا چند روز

 دیگر روز استقلال مالزی است...

 

مرکز خرید

در فروشگاه اطراف مغازه ی  بزرگ مشروب فروشی صدای سامی یوسف و آهنگ در وصف پیامبرش می آید، وقتی که رد میشوی خیلی حس قشنگی است! یک لحظه به خودت می گویی: مملکته دارند؟!!! این به کنار،  گویا بعضا فروشنده ها هم مسلمانند...

 

بانگ نماز

ظهر که می شود و صدای اذان که می آید، به هر  طرف که گوش دراز میکنی صدای یکی از این موذن ها را می شنوی. همه هم خودشان میخوانند همان موقع و هی صدایشان را بالا و بالاتر می برند و الحق که مصداق گر تو اذان بدین نمط خوانی اند! یکی از یکی بد صدا تر . صدایشان که بالا و بالا تر می رود، انگار که میخواهند با صدای ماشین ها رقابت کنند. این را وقتی همه ی این صداها را از طبقه ی نوزدهم یک برج بشنوی حس میکنی. کنار یک خیابان شلوغ...

 

ماشین و استبداد

تا حالا دیده بودید یک جایی همه ی ماشین ها همه در یک خط باشند و از اول تا آخر خطشان را حفظ کنند و هی اینور و آنور نشوند که از دو تا ماشین جلو بیفتند؟ چرا اینها سبقت حالی شان نیست! سیب زمینی هم کمشان است.

حالا این هیچ، دیده بودید یک جایی چراغ قرمز شود، بعد ماشین ها همه پشت خط بایستند که هیچ، موتور ها در ردیف دوم پشت سر آن ماشین های ردیف اول بایستند و مثلا نیایند لب خط؟!! دو تا موتور با فاصله ی یک عرض ماشین کنار هم یک لاین را اشغال کرده باشند! وااااااااااااااااااای...، بعد مثلا دیده بودید پشت چراغ قرمز وقتی یک لاینی برای ماشین هایی است که میخواهند گردش به چپ (برای ما می شود گردش به راست- ماشین های مالزی هم مثل انگلیس از سمت چپ می روند) کنند؛ اگر ده تا ماشین هم در دو لاین دیگر پشت هم ردیف شوند، هچ ماشینی این طرف نمی آید؛ مگر اینکه بیاید و از سمت چپ برود پی کارش. 600 تا چراغ قرمز دارد یک چهارراه و البته چراغ قرمز هایش برای عابر خیلی حوصله سر بر است طبق معمول :(  . خیابان و خط کشی درستی که مانع تصادف می شود همین است ها. اینکه می گن فقط نباید در تصادفات تقصیر را گردن راننده ها انداخت را آدم اینجا خوب می فهمد!

من اینها را هر روز از این بالا میبینم و اعصابم می ریزد به هم اصلا! غ ق ت* است خیلی! همه ی این اتفاقات در این چند چهارراه در حالی می افتد که بک پلیس هم این دور و بر ها نیست. این را بگذارید کنار حکومت استبدادی 7 پادشاهه ی مالزی...(البته استبدادش ربطی به پادشاهش ندارد!) و بگذارید کنار این تئوری واقعا درست که پیشرفت کشور های آسیایی تنها پس از حکومت مقتدرانه ی دیکتاتور ها ممکن شده است چون در شرق فرد محوریت داد نه قانون و مکتوب... خب کجاست الان آن فردی که باید نمایندگی قدرت (به هدف برقراری نظم) را به عهده داشته باشد؟ رابطه ی بین نظم خود انگیخته و دموکراسی چیست؟ از راه استبداد و دیکتاتوری هم میتوان به دموکراسی رسید یعنی؟

____________________________

غیر قابل تحمل

نظرات 6 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ب.ظ

بسیار عالی!

الهه فرمد جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

البت متخصص شمایی... ولی آخرش سوال برا من این طوری بود که: از راه استبداد و دیکتاتوری هم می توان به پیشرفت رسید؟

نیلوفر شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ

آفرین! این خیلی بهتره.

معین دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ

واقعا مملکته دارن؟!

نیلوفر چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://farzanegani87.blogfa.com

تو چرا نمی نویسی؟؟؟

حال ندارم

نیلوفر جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

تنبل!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد