تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

قانون ممنوع- پس نوشت ها

راستش اولش میخواستم بیخیال خاله زنک بازی (متقابل) بشم و یک پست خیلی جدی بنویسم فقط به همین عنوانی که میبینید. بعد دیدم که یک مقدمات خاله زنکی لازم است برای فهم این مطالب جدی. میخواستم اینها را به عنوان پس نوشت بنویسم، اول پس نوشت ها را نوشتم دیدم خیلی زیاد شد گفتم فعلا همین را بگذارم تا برسم به آن پست جدی:


پ.ن اولیه1: 

اشکالی داره که وبلاگ آدم بشود جای خاله زنک بازی؟ مثلا آدم شب که خسته میاد خونه بره توش فحش بنویسه به در و دیوار و ملت و رئیس و مدیر و استاد و دوست و دشمن و ...؟ خب من خوشم نمیاد که وبلاکم اینطوری بشه ولی این خودش نشان از وضع و حال آدم دارد. بعد آدم به این نتیجه میرسد که روزمرگی  و کارهای عادی روزانه نمیگذارد آدم به موضوعات مورد علاقه اش بپردازد و وبلاگش هم میشود یک قسمتی از همه ی چیزهای روزمره (مثلا برای کسی که در زندگی روزانه اش فحش جایگاه ویژه ای دارد مواقع درگیری همه ی پست هایش میشود فحش به این و آن!)

با این که من خودم خوشم نمیاد این شکلی بشه ولی گاهی آدم دیگه اینجاشه.. اینجااااا! بعد وقتی میام اینجا مینویسم یه مقدار این درجه ی اینجاییت قضیه میاد پایین! 


پ.ن اولیه 2:

الان خیلی دوست دارم که به صورت خیلی خاله زنکی تمام برخوردهای خودم با حراست و جمشیدیها بنویسم به طور دقیق، راستش نصفش رو هم قبلا نوشتم ولی واقعا حوصلم نمیاد این قصه ی دارای سر دراز رو یک ساعت بشینم تایپ کنم. فقط در همین حد بدونید که دکتر جمشیدیها اصولا عادت دارند که چقلی من رو به حراستی ها بکنند(اعم از میرزایی و غیرمیرزاییش) و این باعث میشه که من خیلی اذیت و تهدید و اینا بشم و هر روز یک چیز جدیدی بشنوم! اولش که اسم دو نفر رو زدند روی برد که باید بروند پیش آقای میرزایی! که یکی از اون دو نفر من بودم به عنوان بدحجاب!(یک ترفند جدیدی هم دارند این دوستانمون؛ شایعه پراکنی میکنند به طرز خیلی توپی! یک بار اون یک نفر دیگرو به صورت اتفاقی دیدم. با گریه و اینا برگشت گفت که آره این خانومه دم در به من گفته تا چند وقت دیگه حکم اخراج یا محرومیت از امتحانشون میاد!!! یکیش منم یکیش تو و دو تا از دوستام!!!!! حالا بیا و به این ثابت کم که بابا مگه اخراج به همین کشکیه؟!!! از قضا وقتی دوستمون رفته بوده پیش نهاوندی و ازش در این مورد پرسیده بوده و بعدش این خانوما فهمیده بودند که این رفته پیش نهاوندی مجبر شدند بهش بگم که نه چیز خاصی نیست احتمالا یه تعهد میگیرن میذارن امتحان بدی!!)

دیروز که رفته بودم یه صحبتی با این خانوما داشته باشم، خانومه برگشت گفت که دوشنبه آقای دکتر به من گفتند که دیدی خانوم بزرگی رو؟ دیدی مانتوش چه شکلی بود؟ دیدی شالش رنگی بود و تا اینجاش؟!!  اونم برگشته گفته که بله دیدم. و خانومه در خلال حرفهاش داشت خودش رو به عنوان مدافع همیشگی من عنوان میکرد. گفت من همیشه میگم بهشون که این خانوم بزرگی که میگید نه آرایش داره نه موی آنچنانی بیرون میذاره{الان انتظار دارید اعتماد به نفس من در چه سطحی باشه؟!! :( } !!! یعنی فکر کنید که وضعیت چقدر باید فاجعه باشه که یک آدم بیرونی حراستی (برخورد میرزایی هم همینطوری بود تقریبا! تو مایه های تعجب و اینا بود و آخرش پرسید شما با دکتر جمشیدیها هم بحث کردید؟!!)  بیاد از من دفاع کنه اونوقت رئیس دانشکده انقدر مرام نداشته باشه که لااقل زیراب نزنه!

خلاصه اینکه دیروز احساس کردم یک جایی باید راه این خاله زنک بازی ها بسته بشه! اصلا شاید این حراستی ها برای مظلوم نمایی دارن همه چیز رو ربط میدن به جمشیدیها. برای همین دقیقا بعد از صحبتم با اون خانوما دوان دوان رفتم اتاق جمشیدیها دعوا... و 2 تا چیز مهم فهمیدم که دومی رو میخوام جاااار بزنم!!

1-      تمام این راپورت ها دقیقا کار خودشون بوده و خیلی هم خوشحالند از اینکه این کار رو کردند. (اعتراف هم کردن که وظیفه ی رئیس دانشکده راپورت دادن هم هست!) البته ایشون فقط به صورت کلی راپورت میدادند گویا. مثلا دوشنبه نگفتند که چرا شال من رنگی بود. فقط زنگ زدند به منشی شون و گفتند که این خانوم رو با این تیپ چرا راه دادید تو اصلا. در ادامه هم ایشون فرمودند که دوستان امثال من بعد امتحانا حکماشون میاد! (فک کن که بعد امتحانا!) این در مورد رئیس دانشکده ای که ادعا داره مشکل شخصی نداره و قیول نمیکنه حرف منو که میگم اساسا با زبان تهدید عمل میکنید مهمه برای فهم پست بعدیم! آهان یک نکته ی دیگه! 

2-      قراره دوره امتحانا این مسخره بازیا تموم شه! خانومه که گفت تذکر نمیدیم جمشیدیها هم گفت میرن بعدش دوباره میان!!!!!!!!! خلاصه که هر چی دلتون خواست بدون هیچ دغدغه ای بپوشید لطفا!! :D

 

 

پ.ن اولیه 3: از وقتی دارم با شخصیت این جمشدیها آشنا میشم دو تا سوال جدی برام پیش اومده. یکی این که آزاد هم وقتی رئیس دانشکده بوده همینطوری گیر میداده به دخترا؟ و دومیش اینکه جمشیدیها از اول که اومده تو دانشگاه از همون اول همش پست های مدیریتی و اجرایی داشته؟ و این کم کم باعث شده که این تبدیل به کار و دغدغه ی اصلی این آدم؟ یعنی که این آدم الان سرنوشت محتوم همه ی ماهایی اه که مجبور میشیم برای پول در اوردن بریم سمت این کارا؟  تازه اگه بتونیم...! یعنی مثلا جوادی بزرگ بشه همین شکلی میشه؟!!! یعنی جمشدیها هم از اول این شکلی نبوده؟


نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ب.ظ

بهترین بخشش این بود که: یعنی مثلا جوادی بزرگ بشه همین‌طوری می‌شه؟؟

جمشیدی‌ها یکی از مزخرف‌ترین آدم‌هاییه که شناختم در زندگی...امیدوارم واقعا که رشد بیشتری پیدا نکنه، چون آدم‌های بیشتری رو بدبخت می‌کنه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد