تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

غربت نشین صغرایی من!

غربت نشینی هم چیز جالبیست که الان من موقتش را تجربه می‌کنم.. هی میروم توی این سایت آموزش.. کد درس نظریه رو وارد میکنم به امید اینکه یک چیز دیگری هم باشد غیر از این جناب آقای دکتر جمشیدیها. که بالاخره حرف ما را گوش نمیکنند خودشان شعورشان رسیده که کلاس 50 نفری را که نمیشود گفت کلااس دانشگاه تهران آن هم همچین درسی و ...
و امروز روز آخر حذف و اضافه است و من باز دارم به این تلاش واهی ادامه میدم!!! هی
 دوباره شماره دانشجویی و پسورد را وارد میکنم و هیچ غلط دیگری هم نمی‌توانم کنم... جیمیل هم که فیلتر است و دردش را ما غربت(!!) نشینان هم داریم!! که تنها را ارتباطی غر زدن من به بچه ها هم بسته شده... و رسما دیگر هیییییییییییییییییییییییییییییییچ غلطی نمی‌توانم بکنم... گرچه اگر خودم بودم هم اتفاقی نمی‌افتاد با این تفاوت که الان بعد مسافت را برای دل خودم بهانه میکنم که به من چه! من که نبودم!!! من که کاری نمی‌توانستم کنم از دوووووور. بقیه اگر میخواستند کاری میکردند. 
و البته خودم بهتر از هر کس دیگری می‌دانم که اگر بودم فقط کار را خراب تر میکردم و وضعیت خودم را اسف ناک تر! چون بهترین کاری که میتوانستم کنم دعوا بود اگر که لحظه‌ای بر محافظه‌کاری ام پای می‌گذاشتم که می‌دانم نمی‌گذاشتم... که دوام یک سال باقی تحصیل را به کلاس خوب داشتن ترجیح میدادم... و همین است راز بقا...
داشتم فکر میکردم که بعدها اگر توفیق(!) نصیب شود و خارج نشین ابدی شویم چه می‌شود. خب بله سرعت اینرنت که خوووووووووووب و هی میروی توی این سایت ها.. غر میزنی، فحش میدهی و هیچ غلطی هم نمیتوانی بکنی باز. و گر چه در دل میدانی که اگر بودی هم هیچ غلطی نمیکردی اما باز اینطور خودت را آرام میکنی که من که نبودم... من که دسترسی نداشتم من که... من که... خودشان اگر میخواستند..... و اینطور تبرئه می‌شوم من!