تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

از چاله به چاه خنده

ای خداااااااااااااا، الان دستم داره میشکنه، از درد نمیتونم تایپ کنم! نه تورو خدا این رو نگاه کنید، این الان سوال امتحانه مثلا:  

 

*مهمترین مساله ی اجتماعی در خصوص "خانواده های ایرانی" که در کلاس به نظرتان آمد را در قالب طرح تحقیقی بنویسید. این طرح مشتمل بر موارد زیر باید باشد: 

مقدمه و بیان مساله 

چارچوب نظری 

نتیجه گیری

(تاکیدها از من است)   

 

یعنی رسما سر جلسه امتحان میخواستم پاشم فحش بدم ها! یا حداقل یه کم هوار بزنم!  هی سعی میکردم لبخند بزنم و با همون لبخند بهش فحش بدم! آخرش برگشته میگه "بچه ها جلسه امتحان، امتحان صبر هم هست دیگه" (!!!! الان منو فرض کنید که دارم سعی میکنم اداشو دربیارم!)

بعدشم آخه کی قبل از تحقیق نتیجه گیری میکنه که من بکنم!!! آخه ما رو چی فرض کردی؟!!  به گوسفند هم اینجوری روش تحقیق یاد نمیدن!!! تازه برگشته توضیحم میده میگه باید "عین" مقاله باشه! آخه من اگر میتونستم عین مقاله بنویسم که مینوشتم سر فرصت میدادم دستت آخه!!!!

حالا همه اینا یه طرف سوال دومش رو به قول خودش رسما "کار گل " داده اونم تکراری از اینایی که فقط دستت داغون میشه! از همین "توجیه" داده های "مشکل دار" آماری(نه این که داده ی آماری اساسا چیز مشکل داری باشه ها، این میاد چیزای مزخرف انتخاب میکنه!)  دقیقا همون جدولی رو هم داده که باید قبلا به عنوان کارنوشت تحلیل(بخوانید توجیه یا "کار گل") میکردیم!

تازه همه ی همه اینها یه طرف دیگه، میگم چه اشکال داره وقتش بیشتر شه، میگه "گشنمه" ای کارد بخوره وسط مغز من که با تو واحد برداشتم که با صادقی برندارم!!!  تازه سر امتحان هم دست از تیکه انداختن و رو اعصاب رفتن برنمیداره!!!!  

 (البته همه ی این غرها یه طرف مضاعف دیگه، نمیشه از لذت متن هایی که تو کلاسش مجبور شدم بخونم و همچنین از بحث به صورت کل کلیسم (البته با کمی تسامح) گذشت!!! خوش گذشت! کلی خندیدییییییییییییییییم!)   

از همون اولین جلسه ای که رفتم سر کلاسش میخواستم دربارش بنویسم، درباره ی اون نه ها، درباره ی حرف زدنش، درس دادنش و ... و اینکه با دیدن اون من از همون جلسات اول به این نتیجه رسیدم که در صورت مرگ هم نباید معلم بشوم! چون معلوم نیست بچه های مردم چی خواهند کشید از دستم! خیلی احساس شباهت میکردم خصوصا درباره ی نحوه ی صحبت کردن و تلاش های ناآگاهانه ی من در راستای اصلاح این وضعیتم!!! یه دلایل دیگه ای هم داشت این احساس شباهتم که یادم نیست! فقط یادمه اون موقع خیلی درگیر این مسئله ی "استاد مقتدر" بودم. (خصوصا در جلسه ی اول) به نظرم می اومد که شاید کلاس دانشجویان دکترا یا استادان تازه کار و یا... خیلی بازده بیشتری داشته باشه تا سایر کلاسها، اینکه مثلا وقتی سر کلاسی بپرسی "چرا؟" جوابت را با "چون ریتزر نوشته" ندهند و مجبور شومد با تو بحث کنند و یا اینکه استاد آنقدر مسلط به همه چیز نباشد که حتی تو هم نتوانی تصور کنی که او سر کلاس اشتباه هم می کند و .. همه اینها باعث پویایی حداقل ذهن ها می شود دیگر. یادمه این فرضیه ی نبوغ آمیزم دقیقا مال جلسه ی اولش بود که چند تا سوتی نافرم و وحشتناک و خنده دار داد! میخواستم یک مطلب بنویسم "در دفاع از استادان خنگ" دیدم هیشکی خنگ نیست که آخه! به هر حال انقدر عنوان مناسب پیدا نکردم و انقدر هیچی ننوشتم و ریختم توی خودم که شد این!!!! شما به بزرگی خودتون ببخشید!!!

نظرات 14 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ب.ظ http://http:/vocabcage.blogfa.com

میدانی بدترین قسمت قضیه اینه که سر امتحان به این نتیجه برسی که صد رحمت به صادقی

محدثه دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:19 ب.ظ http://www.karbalayimohi.blogfa.com

وای گشنمه رو عااااااااالی اومد رسما گیم اورت کرد:)
شما حقتونه که برید با همون صادقی واحد پاس کنید ولی چون ما مردش نیستیم با اجازه با همین استاد میگریم واحدامونو
بنده با تمام قوا از نحوه ی عملکرد ایشون استقبال میکنم
امیدوارم که تو وزهرا من رو فردا نبینید که در آن صورت تیکه بزرگم گوشمه

ساغر دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ

محدثه ی بی ادب بدبخت پاچه خوار و ... و ایرانی!!!‌ (الان این فحش بودا!!!)

ولی بعد اینکه نمرتو داد هم یه سر به اینجا بزن! من ازت استقبال میکنم با روی بااااااز!

ایول به زهرای خودم! اشاره به نکته ی خوبی کردی!

محدثه سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ق.ظ

من واسه نمره درس نمی خنوم واسه دل خودم و شخصیتی که واسه خودم قائلم درس میخونم
اصلا شما میدونین من چه قدر درس میخوم من نیم ساعت مونده به امتحان شروع میکنم درس خوندن تا امتحان که شروع بشه
بی ادب خودتی که میای به استاد مملکت میگی کجا میخواد بره دوست داشتی میگفتی اونجا تو با کی کار داری؟

ساغر سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ق.ظ

کجااااااااااااااااااااااااااا؟!!!!
فقط یه درصد اگه خودش این نظرات عالی رو ببینه

محدثه پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ب.ظ

واسه همین دیگه همین بصیرت آقا بصیرت

شیما دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:26 ب.ظ http://shima52.blogfa.com

ساغر جان منظور سوال رو نگرفتی و با ساختار این جور امتحانا آشنا نیستی چرا بیخود نقد میکنی و میخوای به استاد بدبخت فحش بدی؟
منظور از نتیجه گیری تو این جور سوالات ( سارا شریعتی هم دقیقا روی نتیجه گیری تاکید می کرد و نمره اصلی رو تو بیان مساله به نتیجه گیری میداد) اینه که متنی که برای پاسخ به سوال می نویسی باید برآمده از یک مساله ی مطرح شده تو کلاس باشه و ساختار طرح اون مساله باید از ساختار دقیق مقاله پیروی کنه. منظور از نتیجه گیری نتیجه گیری برآمده از تحلیل و جمع اوری داده نیست که! یادمه سوال امتحان شریعتی هم دقیقا مثل همین بود. با این تفاوت که به جای در خصوص خانواده های ایرانی نوشته بود در کلاس تاریخ تفکر اجتماعی. همه هم منظورش رو فهمیدیم چون در طول ترم یاد گرفته بودیم که منظور از نتیجه گیری تو اینجور سوالات چیه.
این استادی هم که به خاطر دو تا اشتباه این همه از روش رد شدی شک نکن که از من و شما باسوادتره. اونقدری که من سر نوشتن کارنوشت و سه دور تصحیح ایشون چیز یاد گرفتم با کل چیزهایی که از ترم اول تا اون ترم یاد گرفته بودم برابری میکرد. کدوم استادی تو این دانشکده میشینه ریز ریز کارا رو میخونه و دوباره و سه باره تصحیح میکنه؟
ساغر جان راستش به نظرم اصلا منصفانه نقد نمی کنی . اگر بخوام یکم رو راست تر باشم باید بگم میزان دانسته های خودت رو بیشتر از اونی که واقعا هست تخمین زدی و بر همین اساس آدم ها رو نقدهای عجیب و غریب می کنی.

شیما دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:26 ب.ظ

راستی! دلم میخواد فقط پنج دقیقه سر کلاس خانواده صادقی بنشینید تا ببینم بازم حاضرید با صادقی خانواده بردارید یا نه.

ساغر دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ب.ظ

با این که دوستمی و میشناسمت و ... ولی چون نسبتا هستم تو جو بچه های انجمن اسلامی به نظرم این حساسیت هاتون در این حد بیشتر بخه خاطر انجمنی بودنتونه تا هر چیز دیگتون! تو پست اولم هم برام جالب بود که دقیقا کیا رو میگی به نظرت خیلی کارشون درسته! کاری به این ندارم که حرفت درست بود یا نه (که بنا به اعتراف خودم در متن مثلا سیاسی رو به خاطر تحقیق نمره نیوردم ، اشتباه بود ایرادت) ... جواب کامنت هات رو به صورت دقیق مفصل مینویسم ولی برام واقعا جالبه این رفتار گزینشی بچه های انجمن اسلامی و به نظرم اصلا خوب نیست. یعنی خوشحالم از اینکه هیچوقت نیومدم تو اون انجمن!

شیما دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ

فرضا که ( البته مطلقا این فرض رو قبول ندارم) این حرفم ربطی به انجمنی بودن داشته باشه ( من هیچ وقت یک انجمنی تیر نبوده ام و نیستم. ) باز هم این جواب من نبود. من با دلیل گفتم که چرا به نظرم نیمی از ایراداتی که به این استاد آوردی شتابزده ست و تو در جواب میگی بخاطر انجمنی بودن اینارو گفتم!!!!

شیما دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ

در ضمن در مورد کسانی هم که گفتم به نظرم اصلا به خاطر حرف مخالف نمره کم نمی دن: این هیچ ربطی به جهت گیری سیاسی اون ها نداره. صرفا به این دلیله که با یک نفرشون (جلایی پور)هشت واحد پاس کردم و با یک نفر دیگه دو واحد و تو تنها کسی نیستی که سر کلاس ها انتقاد می کنی. رفتار این استادها و نمره دادنشون رو دیده بودم و می شناختم. در مورد اون دو تا استاد دیگه زیاد این اخلاقشون رو نمی شناختم ولی باز هم گفتم بعیده. (جوادی یگانه رو هم گفتم بعیده. احیانا فکر نمی کنی این آدم الان به انجمن نزدیکه که؟! از اون بارزتر این که کسی مثل اعتمادی مطلقا هیچ ربطی به انجمن نداره)

ساغر دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ

آره برای من هم خیلی جالبه! اعتمادی ربطی به انجمن نداره ولی بچه های انجمن ترجیح میدن امضا جمع کنن که کلاس داشته باشه ( و من دقیقا از یکیتون شنیدم که میگفت در برابر فلان استاده که بسیجیا واسش اینکارارو میکنن!!!!)
جواب کامنتتو مینویسم! گشنمه الان ولی! اون جوابش مفصله چون بحث جد و علمیه و به یک استاد درست حسابی مربوط میشه!!

شیما سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://shima52.blogfa.com

ساغر جان من با استدلال و منطق گفتم انتقاداتت شتابزده ست و تو مداوما اتهام و تهمت میزنی که به خاطر انجمنی بودن این حرفا رو میزنم. بحثی دیگه باهات ندارم. روز خوش.

شیما سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ب.ظ

آهان یه چیز دیگه: راه رفتن و خنگ خطاب کردن آدم ها و تخریب و اتهام زدن به تعصب و برچسب زدن خیلییی راحته. یعنی توی این چهار سال چیزی که مثل ریگ دیدم توی این دانشکده ریخته همین چیزاست. اما چیزی که کم دیدن تامل و یذره عقلانی و با احتیاط و فکر عمل کردن و حرف زدنه. به عنوان دوستت که فقط دو سال زودتر ازت اما تو اوج دعواها و درگیری های این دانشکده دانشجو شد بهت میگم حواست باشه که دچارش نشی. بازم روزت خوب و خوش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد