Wake up,
Grab a brush and put a little (makeup),
Grab a brush and put a little,
Hide the scars to fade away the (shakeup)
Hide the scars to fade away the,
Why'd you leave the keys upon the table?
Here you go create another fable
You wanted to,
Grab a brush and put a little makeup,
You wanted to,
Hide the scars to fade away the shakeup,
You wanted to,
Why'd you leave the keys upon the table,
You wanted to,
I don't think you trust, In, my, self righteous suicide,
I, cry, when aI don't think you trust, In, my, self righteous suicide,
I, cry, when angels deserve to die
In my, self righteous suicide,
I, cry, when angels deserve to die
Father, Father, Father, Father,
Father/ Into your hands/I/commend my spirit,
Father, into your hands,
Why have you forsaken me, In your eyes forsaken me,
In your thoughts forsaken me, In your heart forsaken, me oh,
ngels deserve to die, DiI don't think you trust, In, my, self righteous suicide,
I, cry, when angels deserve to die
In my, self righteous suicide,
I, cry, when angels deserve to die
Father, Father, Father, Father,
Father/ Into your hands/I/commend my spirit,
Father, into your hands,
Why have you forsaken me, In your eyes forsaken me,
In your thoughts forsaken me, In your heart forsaken, me oh,
Trust in my self righteous suicide, I, cry, when angels deserve to die,
In my self righteous suicide, I, cry, when angels deserve to die.
Lyrics by: Tankian, Malakian
Music by: Malakian
e
به نظر شما تو دعوای نظم و عدالت کدومشون برنده است؟
منم اومدم!
من از درس و کتاب و مشق انسانیم می ترسم | که من زآقای شکوهی و از تاریخ می ترسم |
نمی دانم اگر روزی رسد آن درس بازرگان | بمانم زنده من آیا؟ نمی دانم، نمی دانم |
نمی دانی چه بسیارست رنج و دردها زیرا | که من از عشق دیرین از کلاس خویش بیزارم |
به عشق او دوام آورده ام من سال پیشین را | که یک سال گذشته من فیزیکز و شییمی می خواندم |
چو استاد آمد اینجا، عشق من بسیار شد، اما | کنون کاو رفت من هر روز گریان، خسته و زارم! |
مگر ما در چه کم بودیم از آن راه رشد ی ها | که کردی تو دریغ از ما کلاسی تا بیاسایم |
به انسانیت ، انسانم، کنون در رشته و کارم | چرا هر دفعه می گویی نمی آیم نمی آیم! |
آهان، دانستم اکنون که چرا رفتی تو راه رشد؟ | ازیرا نام آن نزدیک نام رشدیه است جانم |
اگر آن رشدیه دارد، ما اینجا فرزانگانیم | که من فرزانه ام این رازها بهتر ز تو دانم! |
غلط گفتم، غلط کردم، نیم فرازانه من اکنون | بگفتم این که تا رنجیده ننشینی از ان حرفم |
سخن را من نمی دانم چگونه بر زبان آرم | سره از ناسره را من نمی دانم، نمی دانم |
نگر! سره سرای من شده خاموش، زیرا که | برای پیشرفتش اوستادی را نمی بینم |
تجبر جان، تجبر جان، بیا امروز درسم ده | که تا فردا بگویی این بچه بوده است شاگردم!!! |
در این یک نیمسال پیش رفتی از میان ما | کنون باز آ که من از نیمسال بعد می ترسم |
نه در پلتیک، نه در مجلس ، نه در کل کل به استادان | که من امسال شوق هیچ یک در سر نمی دارم |
چه مجلس باشد آن جایی که در آن هر کسی باشد | صلاحیت ردی... این حرفها را من نمی دانم! |
نمی ترسم، نمی ترسم من از این حرفها اما | چه گویم من که این گونه بود در فرزانگان هم |
شوند رد صلاحیت علی اکبر و غیره ها | چگونه در چنین جایی بمانم من ، نمی دانم! |
فراوان گفتنی ها هست و باید گفتنش اما | چه سازم دور، دور دیگرست، از دار می ترسم! |
*بیت آخر از شادروان(!) ایرج میرزا
"ما در دنیایی از دال های اساسا تهی رها شده ایم. نه معنایی. نه طبقه ای. نه تاریخی. فقط روندی توقف ناپذیر از وانمودها؛ گذشته به منزله طیف سرگرم کننده ای از سبک ها، ژانرها، و رویه های دلالتی که دلخواهانه ترکیب و بازترکیب می شوند به نمایش و بازنماش در می آید... تنها تاریخی که اینجا وجود دارد تاریخ دال است و آن هم که اصلا تاریخ نیست..."
ویدوسون – بازاندیشی تاریخ – کیت جنکینز - ص117
جهانی که هیچ چیز در آن وجود ندارد. یا اگر دارد واقعی نیست. اصلا مفهومی به نام واقعیت وجود ندارد. واقعیت آن چیزی است که روایت می شود، پس از فیلتر ذهنی ما عبور می کند، و از آنجا که ذهن ها متفاوتند، پس روایتها هم متفاوتند،در نتیجه واقعیت ها متفاوتند. واقعیت واحدی وجود ندارد!
یاد گرگیاس می افتم که تلاش می کرد بگوید واقعیتی وجود ندارد و سقراط که در راه اثبات حقیقت واحد مرد! و حالا در دنیای پسامدرن گفته می شود: حقیقت "یعنی چه؟" اصلا این مفهوم ذهنی وجود ندارد!!! "هر بتی مشتی خاک است. در نتیجه شکاکیت یا، به شکلی قوی تر، پوچ گرایی، در حال حاضر پیش فرض های غالب، زیربنایی و فکری "عصر ما" را تولید می کند."*
درست از زمان به دنیا آمدن ما آموزش شروع می شود. تمام درست و غلط ها را به ما می آموزند. با قاطعیت بزرگ می شویم، بدون اینکه بدانیم این قطعیت ناشی از چیست؟!
همه این ها وحشتناکند... ولی برای ما که در جامعه ای نیمه سنتی- نیمه مدرن بزرگ شدیم و سعی می کنیم افکار انسان هایی که در جامعه پسامدرن زندگی می کنند را بفهمیم، وحشتناکتر است! دو دنیای کاملا متفاوت و دو ذهن کاملا متفاوت. سعی می کنیم بین این دو پل بزنیم، سعی می کنیم باور کنیم که دنیای آنها را می فهمیم، ولی آیا حتی می توانیم مطمئن باشیم دنیای خودمان را به خوبی می فهمیم؟!
* باز اندیشی تاریخ - کیت جنکینز - ص122
تو تو تخت خودت خوابیدی و راحتی غذات یه وقتی داره و خوابت ساعتی
مدرسه میری و شانست واسه زندگی بالاس نمیشه ردش کنی دایی سخت نگیر
یه بابا داری که مث شیر پشت سرت مامانی که قلبش با قلب تو می تپه
حالا بزرگ تر می شی و می بینی زندگی چطور آدم و خم میکنه دایی سخت نگیر
....
نشه اخم کنی به اون دختر بچه ای که گلی داره تو دستشو می خواد بهت
بفروشه روبرگردونی و با خودت بگی فرق داری حتما آره فرق داری دایی
اون یه بچه کارگره از پایین شهر فقر و ترس و سیاهی همراهشن
باباش معتاد دایی ببین صورتشو جای سرخ سیلی سرد پدرشو
فقط نه سال داره تو مدرسه نیستو طعم تلخ کارو به دوش کشیده و
گلی که پرپر میشه تو دست مشتری اون گلی که با تلخی ازش می خری
واسه اون گل نیست یه لقمه نونه ضامن اینکه کتک نخوره تو خونه
نپرس تقصیر کیه خودت می فهمی نپرس قصه اش طولانیه دایی زمین_
پر از آدمایی که کار میکنن و یه عده ای فقط پول دارن یه مشت عقده ای
که از کار کارگرا کاخ ساختنو چه کسایی تو این راه جون باختنو
این چیزارو به دیگرون بگی بهت میخندن آخه زشتیم عادت میشه واسه آدم
ولی تو قصه ی خودتو بکش نقاش بذار هر کی هر چی هس باشه تو خودت باش
سارینا – شاهین نجفی
کودک کار...اولین چیزی که به ذهنمون میاد تصویر بچه هاییه که هر روز تو خیابون با فال، گل، آدامس، خودکار ...جلومونو می گیرن و..."آقا، تو رو خدا، یکی بخر" "خانوم، یه دونه، فقط یه دونه" "5تا هزار" "یه فال بخر، 200 تومن" ... انقد می گه، می گه، می گه تا اعصابت خرد می شه... حالا اگه حوصله داشته باشی و رو مود انسان دوستی و این حرفا باشی در حقش لطف می کنی و یه چیزی می خری ازش، ولی ممکنه هم با بی حوصلگی از کنارش رد شی و یا اینکه بهش بگی مزاحم نشه یا یه چیزی شبیه این... بعدشم رد می شی و می ری... خیلی ساده... ازش می گذری و دیگه به خودت زحمت نمی دی فکر کنی چرا این بچه ها اینجان؟چرا باید کار کنن؟و خیلی سوالای دیگه...
می خوام یه سری یادداشت در مورد کودکان کار، ویژگیهاشون، شرایط زندگی و کارشون... اینجا بذارم. اینا رو براساس چیزایی که تو "پروژه جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان" می بینم و تو جلسات مددکاری و توجیهی می شنوم می نویسم. تو این یادداشت یه تعریفی از کار کودک و کودک کار می دم...!
وقتی اسم کودک کار می آید واژه "کودک خیابانی" برای ما تداعی می شود، در صورتی که بچه هایی که در خیابانها کار می کنند درصد کمی از کودکان کار رو تشکیل می دهند. بقیه بچه هایی هستند که در کارگاه ها کار می کنند. کارگاه های کوچکی که به دلیل عدم شمول قانون کار لزوما دارای شرایط مناسب برای کار نیست. نکته مهمی که اینجا وجود دارد تاثیری است که این محیط روی بچه ها می گذارد. کودک کار برخلاف باقی کودکان از شرایط، به تعبیری استاندارد زندگی محروم است. دوران کودکی دورانی است که تاثیر مهمی در شکل گیری شخصیت فرد دارد،دورانی که پی ریزی شخصیت فرد در آن اتفاق می افتد. کودک کار نه تنها از این دوران و به عبارتی از کودکی کردن محروم است، بلکه مسئولیت تامین هزینه زندگی خانواده اش را نیز بر عهده دارد. در واقع اگر دقیق تر به این مسئله نگاه کنیم، او بدون عبور از مرحله کودکی و نوجوانی قسمت مهمی از مرحله جوانی را تجربه می کند که مستلزم داشتن مهارتها و ویژگیهایی است که او فاقد آنهاست. با این وجود می بینیم که قسمت مهمی از بار زندگی به عهده این کودکان است. سوالی که اینجا برای من به وجود می آید این است که چه چیزی باعث می شود بچه ها از پس این مسئولیت بربیایند؟(البته اگر فرضمون این باشد که این اتفاق یکی از دلایل بقای کار بچه هاست)!و اینکه اولا چه آسیب هایی می بینند؟ثانیا این آسیب ها چه تاثیری بر زندگی آینده این بچه ها می گذارد؟آیا آنها رو تبدیل به یک معضل اجتماعی می کند یا اینکه به دست آوردن این توانایی ها و مهارتها باعث می شود بتوانند برای جامعه مفید باشند؟(باید در نظر داشته باشیم که شرایط و محیطی که کودک در آن کار و زندگی می کند، شرایطی است که کودک برای بقای خود و خانواده اش تلاش می کند، و این خود مستلزم داشتن مهارتهایی است که همه از آنها بهره مند نیستند.)
تعریفی از کار کودک و انواع آن:
" کار کودک به زعم ما، به مجموعه فعالیتها و روابطی گفته میشود که کودک را از فرصتِ زمانی رفتن به مدرسه و کلا دوران شیرین کودکی محروم کرده و مانع تحصیل، رشد جسمی، شخصیّتی و موقعیت اجتماعی کودک شده و برای حال و آینده آنان خطرناک و آسیبزننده است. گرچه ممکن است در بعضی موارد کار کودک همراه با گذراندن مدرسه باشد، امّا کودکان کارگر عموماً مجبور به ترک تحصیل میشوند. این تعریف کاملتر و جامعتر از آن است که به طور معمول گفته میشود؛ یعنی تعریف کار کودک به عنوان فعالیتی معیشتی که در جهت تامین مادی صورت میگیرد. در این تعریف بسیاری از جنبههای کار کودک نادیده گرفته شده و یا کمرنگ میشود. کودکی که ناگزیر از ماندن در خانه و مراقبت از خواهر یا برادر نوزاد خود در غیاب والدین است، به نوعی کار خانگی میپردازد که عملا در هیچیک از محاسبات اقتصادی در نظر گرفته نمیشود.
طبق تعریفی که در بالا از کار کودک ارائه شد میتوان انواع مختلف کار کودک را در دستههای کلی زیر طبقهبندی کرد:
1- کودکان کار در خیابان: به کودکانی گفته میشود که به منظور کسب درآمد خود و خانوادههایشان در خیابان کار میکنند. کودکان کار در خیابان برحسب میزان ارتباط شان با خانواده دستهبندی میشوند:1- درصد زیادی از این کودکان با خانواده خویش زندگی میکنند و با آنان ارتباط هر روزه دارند2- چند درصد از این کودکان بدون ارتباط با خانواده و خویشاوندان هستند و معمولا در تیمهای چندنفره کار و زندگی میکنند و عموما کودکان فراری و بد سرپرست در این دسته قرار میگیرند، که فاقد ارتباط با خانواده میباشند 3- درصد دیگری نیزکه توسط باندهای تبهکار، از خانواده هایشان خریداری، اجاره و یا ربوده شده اند و از آنان در دستههای بزرگتر مثلا در تکدیگری و فروشندگی کالاهای ارزان قیمت بهرهکشی میشود. میزان ارتباط این کودکان با خانواده متفاوت است و ممکن است به چند بار در ماه و یا سال محدود شود و در پارهای از موارد مذکور، تا پایان عمر کوتاه و مشقتبارشان هیچگاه موفق به دیدار خانواده و خویشاوندان خویش نگردند.
۲- کودکان شاغل درکارهای خانگی: به کودکانی گفته میشود که به عنوان بخش مهمی از نیروی کار فعال در فعّالیتهای تولیدی و اقتصادی خانواده نظیرکشاورزی، فروشندگی و یا وردستی (در مغازه، بازار و یا کارگاههای وابسته به خانواده)، کارِ خانگی (خانهداری) به کار گمارده شده و متأسفانه هیچگاه در معادلات اقتصادی؛ این بخش از فعّالیت کودکان بعنوان کار محاسبه نشده است امّا از سویی اثرات مخرّب و زیانبار این نوع از کارها بر روی جسم، روحیه و موقعیت وروابط اجتماعی کودک، کم از رشتههای دیگر کار نیست.
٣- کودکان شاغل در کارگاهها و دیگر محیطهای کار: شامل تمامی کودکانی است که با عنوان کارگر ساده، شاگرد، پادو، وردست و... در انواع مشاغل صنعتی، تولیـدی، خدماتی، خانگی، کشاورزی، دادوستد، ساختمانی، حمل ونقل و کلا محیطهای غیرمرتبط به خانواده به کار مشغولند.
۴- کودکان شاغل در باندهای تبهکار و سوءاستفاده از کودکان: همانگونه که پیشترگفته شد؛ عدّه ای از کودکان توسط باندهای تبهکار و فاسد، از خانواده و یا بستگانشان اجاره، خریداری و یا ربوده شده و در بدترین اشکال کار مورد بهره کشی قرار میگیرند. این دسته شامل کودکانی است که در بردگی مشاغل جنسی (تنفروشی و پورنوگرافی) و فعالیتهایی مانند خرید و فروش مواد مخدر، دزدی و... مورد بهرهکشی قرار میگیرند. این کودکان ممکن است با هر یک از گروههـای قبـلی همپوشانی داشته باشنـد و برخلاف تصور عمومی درصد به نسبت کمی از کودکان کار را تشکیل میدهند."
http://www.koodakekar.org/moarefi/default.ngo
...