تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

یک بوس کوچولوی نوروزی

معذوریت بوسی

یک حس خیلی بدی دارد وقتی عید باشد و دید و وبازدید و به تبع آن ماچ و بوسه و تو این وسط سرما خورده باشی! از چند جهت عمده خیلی بد است. یکی اینکه هی وسط روبوسی دم دری باید برای همه توضیح بدهی که سرما خورده ای و توصیف مصادف می شود با زمانی که طرف تا نصف راه را آمده جلو و یهو بدجور میخورد توی ذوقش! و با یک واکنش های جالبی روبرو میشوی! یکی میگوید چیز دیگری نبود بخوری؟ (و چون تویش فعل خوردن دارد اگر آخر مهمانی باشد نیست آدم هی توی جو خوردن و تعارفات مربوط به آن است کلی طول میکشد تا دو هزاریت بیفتد که این الان تیکه بود نه از آن دست تعارفات!!!  یکی دیگر میگوید عیب نداره منم سرما خوردم و ...

یک قسمت بدتر از همه ی قسمت هاست! آنحایی که خودت هم داری زجر میکشی ازین ناتوانی! اول اینکه افراد خانواده ی نزدیک خودت را دقیقا سالی یک بار می بوسی! یعنی مثلا من حتی با برادرم یا مامانم دست هم نمیدهم! بر خلاف اینکه فامیل و اقوام -چه بسا دور- را هر دفعه که میبینی در آمد و رفت روبوسی میکنی باهاشان (عددش هم معمولا 3 است بدون هماهنگی قبلی! :)این نزدیک ها را عید به عید قابل روبوسی حسابشان میکنی در واقع! و وقتی آن یک موقع سال را هم مریض باشی... خیلی حس بدی دارد! خصوصا وقتی داری عیدی میگیری!

بدترین لحظه اش موقعی است که رفته باشی خانه ی کسی که به صورت خیلی یهویی دوست داری بپری بغلش معذوریت شرعی هم ندارد خوشبختانه ولی همین سرماخوردگی لعنتی از یک روبوسی ساده هم منعت می کند! :(  و تو میدانی که احتمالا یک مدت یک ساله ای آن آدم را نخواهی دید! یعنی یک همچین موقعی است که آدم به اهمیت یک همچین حرکت لوسی پی می برد! یعنی این حرکت لوس خیلی برایت مهم می شود بیخودی!

اصلا هر وقت آدم یک چیزی را ندارد یا فکر میکند که نمیتواند داشته باشدش فکر میکند که آن چیز چی چی است مثلا! هیچ وقت فکر نمیکردم که اینفدر برایم مهم بشود این چیزها! حداقل درباره ی محرم ها!! :دی

 

 

عیدی و فرآیند بزرگ شدن

 به نظرتان عیدی برای کی هاست؟! محدودیت سنی ندارد؟ فامیلی و... چی؟ منظورم اینکه مثلا آدم از مامان باباش عیدی بگیره نیست ها! منظورم به تعداد آدم هایی که ازشان عیدی میگیری و میزان آن است!

 

امسال این برای من جدا مسئله ای شده است! اینکه چرا من با این ابعاد و طول و عرض  دارم عیدی میگیرم هنوز؟ قواعد نانوشته ی خاصی دارد این عیدی دادن و گرفتن ها؟ محدودیت سنی خاصی؟ ویژگی های عیدی دهنده و گیرنده؟!

 هی هر سال برای خودم ناراحت میشوم و فکر میکنم که امسال دیگر عیدی نمیگیرم و بزرگ شده ام و اینها! حداقل از این دورتر ها نباید عیدی اصطلاحا تپل بگیرم! آنوقت وقتی میگیرم هی به خودم شک میکنم که یعنی الان بزرگ نشده ام هنوز؟! یا اینکه نسبتا کوچکترین بچه ی موجود(!) فامیل و  خانواده ام؟  اینها کسی را پیدا نمیکنند بهش عیدی بدهند می دهند به من! بعد دیدم نه انگار! اتفاقا وقتی با چند تا بجه تر از خودم (در حد 5-6 سال) میروم وضعیت فجیع تر می شود! به هوای آنها به من هم همانقدر و بعضا بیشتر(که نشان دهنده ی سن بیشتر هم باشد مثلا! –حالا جدا اونی که بزرگتره باید عیدی بیشتری بگیره یا کمتر؟!! ) حالا من نمیدونم این فرآیند عیدی گرفتن من تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟!! تا موقعی که خودم عیدی بدهم مثلا؟ (یک موقع هایی امیرحسین بود فکر کنم (از بین همه ی پسر دایی هام پررو ترین  و البته با سیاست ترینشان همین یکی است آخر!!!) می آمد می گفت هووو عیدی بده! و این یک جرقه ای می شود در ذهن آدم که گویا حالا باید خودت بپیوندی به جرگه ی این بزرگتر ها!) البته برای عیدی دادن هم  گویا قواعدی هست! یادمه که انگار سعی کردم به یکی عیدی بدهم  با یک واکنش نسبتا بدی مواجه شدم توی این مایه ها که برو کار می کن اول بعد بیا عیدی بده!!! با این حساب خب من الان باید یک اندکی عیدی بدهم شاید! و آنوقت سوالی که پیش میاد اینه که باید برای همه توضیح بدهی چون یک کمی داری کار میکنی پس یک کمی میتوانی عیدی بدهی؟ یعنی هر چقدر که بیشتر کار کنی باید بیشتر عیدی بدهی؟! اگر کوچولوتر از خودت پیدا نکنی چه؟

 

ام پی تری ویزیتینگ!

یاد وش افتادم. روستایی از توابع شهرستان نظنر کمی قبل تر از ابیانه! با یک وضعیت نسبتا مشابه  ابیانه با این تفاوت که هنوز کشف نشده! برق و گاز هم ندارند. 7 خانوار ساکنند در آن و یک راه نسبتا صعب العبور با حداقل یک ساعت و نیم کوهنوردی. به هدف تحقیق میدانی درس فرهنگ عامه رفته بودم آنجا و یک قسمتی از کار این بود که آداب و رسومشان را دقیق دربیاوریم! درباره ی نوروز ازشان پرسیدیم. گفتند در هر خانه یک سینی بزرگ روی کرسی می گذاشتند و در آن . یک دسته نان ، یک کاسه ماست  و اگر کسی توانایی اش را داشت یک کاسه شیره و چند قالب پنیر. مهمان که می آمد به او می گفتند بفرمایید نمک تازه کنید. این رسم خاص کننده را که بگذاریم کنار در این روستا و به نظرم بیشتر روستاها، دید و بازدید به صورت خیلی طبیعی و خودجوش(!) اتفاق می افتاده. همین الانش هم همینطوری اند. تا ما از یک خانه ای میرفتیم بیرون صاحبخانه اگر بیکار بود سریع میرفت خانه ی یکی دیگر!  خب  اگر فقط این جنبه ی دید و بازدید را در نظر بگیریم؛ در یک همچین جایی عید چقدر با روزهای دیگر سال میتواند فرق داشته باشد؟ شاید برای همین یک همچین جور رسم و رسوماتی لازم است که فرق بدهد این روزها را! یا شاید عیدشان معنای دیگری دارد که بر مدار دید و بازدید نمیچرخد.

 

داشتم فکر میکردم  درباره ی گذشته و آینده ی این نوروز.  به خاطر همین تمایز روزهای عید و روزهای دیگر به نظرم اتفاقا برای ماها این عید معنی دار تر است. چون معمولا به همین سالی یک بار محدود می شود دیدارهایمان. یعنی هر چه گرفتار تر میشویم و برای همدیگر وقت کمتری داریم، هر چه زمان هایمان محدود تر می شود یک همچین فرصتی برایمان معنی دار می شود و اهمیت اش هم بیشتر! چرا که این مدت فرصتی است برای دید و بازدید فوق فشرده! 

 

(به شخصه احساس خفگی میکنم از این همه دید و بازدید! منطقی بخواهیم به قضیه نگاه کنیم خیلی مسخره به نظر میرسد این وضعیت عیدی ما! فاصله ی بین دید و بازدید خیلی حالب است! گاهی اوقات حتی کمتر از یک ساعت می شود! فقط در همین حد که به صاحبخانه که تا چند دقیقه ی پیش مهمان بود اجازه میدهیم برسد خانه!!! خالا من هر چی داد میزنم که بابا لااقل بذارید یک روز بگذره یک کمی دلمون تنگ بشه بعد! کسی گوش به خرفم نمیدهد و با حواب حالبی روبرو می شوم: نه باااااازدید! اگه الان نریم دیگه وقت نمیشه!)

 

به نطرم این رسم و رسومات حداقل بیس اولیه اش باید از یک جای شهری شروع شده باشد. چون در شهر است که زمان اهمیت پیدا می کند و این نیاز به وجود می آید که زمان خاصی برای انجام کارهای خاص گذاشته شود. البته اگر مهمترین کارکرد عید را همین دید و بازدیدش بدانیم!  

 

 

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
الهه فرمد پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

من کلا این پست رو دوست داشتم...اون مسافرته هم باید جالب بوده باشه، نه؟ و کلا خوبه، جالبه این عید!

نیلوفر شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.farzanegani87.blogfa.com

یعنی که این الان تویی؟!! میدونم خودم قبلن کشفش کرده بوم!

مگه اینجا جای شکلک امتحان کردنهههههههههههههههه؟!

پس نوشت شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

این سوال را در فیس بوک مطرح کردم جواب خاصی نداشت! مکمل این پست بود:

من یک سوالی برام پیش اومده؟ کسی که عیدی بیشتری میده یعنی پولدارتره یا دست و دلبازتره یا بیشتر دوستت داره؟!!!
هر چی بزرگ تر میشی عیدی هات باید کمتر بشوند یا بیشتر؟!
عیدی ها چقدر جنبه ی مبادله ای دارد؟

آناهیتا یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:02 ق.ظ

خیلی ها هستند که هی بزرگ و بغرنج جلوه می دهند مسائل را . ( جمله بندی نوین بود ) ولی در کل ... آدم عیدیش را بگیرد چه کار دارد که فلانی اگر عیدی می دهد او را بچه می بیند یا نه . من خودم شخصا هر بار عیدی می گیرم سر ذوق میام . چون اولا به موجودی محقر و ساده ام اضافه می شه و بعد هم به فرض که رسم این باشد که به بچه ها عیدی بدهند . آنوقت من با کمال خوشحالی به این فکر می کنم که هنوز مجبور نیستم دست کم جلوی فامیل !!! وظایف دختر جوان خانواده رو به عهده بگیرم . می شوم همان دختر بچه ی تخس که از بزرگ تر ها عیدی می گیرد . آخر بعضی از این فامیل های قدیمی وقتی به چشم همان دختر جوان نگاهت می کنند و بعد هم می بینند هنوز ازدواج نکرده ای جوری نگاهت می کنند انگار به جای پدر و مادرت سربار آنهایی .
دیگر اینکه ساغر جان ... عید ها برای آن روستای بی آب و برق هم فرق دارد . اگرچه آنها هی دم به دقیقه تا کار نداشته باشند چشمشان به جمال بی پیرایه ی همدیگر می افتد اما فقط عیدهاست که سینی روی کرسی می گذارند و مهمان که آمد می گویند " بفرمایید نمک تازه کنید "
و در مورد دید و بازدیدهای ام پی تری عید ... زمانه کلا خودش ام پی تری است . نشنیدی از بزرگ ترها که می گویند قدیم ها روزها کش می امده ؟ آدم ها الان دیگر وقت ندارند . حتی تو تعطیلات و ایام نوروز ! این است که با سرعت نزدیک به صوت دید و بازدیدهایشان را به جا می آورند که بگویند صله ی رحم کرده اند ( به قول خودت مثلا ) . قدیم ها اینطور نبوده و مردم به لطف داشتن دارایی با ارزشی به نام فراغ بال لا اقل تو تعطیلات نوروز کلا بی خیال وقت و این حرفها بودند و دید و بازدیدهایشان خیلی طول می کشیده .
بله ... این طوریه ساغر عزیز . حالا که تو از این دید و بازدید ها احساس خفگی می کنی من کلا از این زمانه که مجبوری در نوروزت هم حساب وقت رو بکنی به تنگ آمده ام . اما ... چه می شود کرد باید ساخت طوری که برای خودت شیرین بگذره
راستی با این حدست که گفتی ریشه ی عید از شهرها اومده اون هم به دلیل در نظر گرفتن وقت توسط مردمان این زمان کاملا مخالفم و اگر روزی شد و عمری بود باید دربارش بحث کنیم

ساغر یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:24 ق.ظ

من وقتی میخواهم یک پستی بنویسم کلی وقت روی کاغذ یا توی کامپیوتر یک سری جملات بی ربط مینویسم و موقع نوشتن پست جون مجبورم کمی منظمشان کنم همینجئری الکی یک سری از جملات را حذف میکنم که کمتر توی ذوق بزند! برای همین توضیح اینکه چرا به نظرم عید در روستا خیلی با مواقع دیگر فرق ندارد کم شد! خب این سینی روی کرسی (که الان که دیگر نیست!) در حد یک رسم است. خیلی با زندگی معمولشان نباید فرق کند. کما اینکه مثلا شخصی که این را برای ما نقل می کرد نگفت همه شیره می گذارند. میگفت هر که میتوانست! این یعنی این که خیلی هم مقید نمیکرده آدمها رو این عید...!

در مورد اون حدسم ...خب عمر که میدونی نیست! (دور از جونمان البته!) یعنی کلا زمانه ی بی عمر و وقتی است همینطور ام پی تری میشود همه چیزمان خصوصا بحث ها! میگم حالا که بحث های کلامی(!) من و تو به جایی نمیرسه عموما، بیا و مکتوبشو تست کن! شاید یه فرجی شد! خدا رو چه دیدی!

آناهیتا سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ق.ظ

د نشد دیگه ... زرنگ بازی نداشتیماااا چون تو عموما از من بهتر می نویسی بنابراین بحث نوشتاری عادلانه نیست . همون گفتاری خوبه . واسه تنوع و احترام به سال جدید یکاری می کنیم که به نتیجه برسه

morteza شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:22 ق.ظ

m
میرفتید خیاطی گلدوزی حسابداری کامپیوتر می خوندی
آخه جامع شناسی که واسه کسی نون آب نمیشه
آلان جامعه شده دانشگاه وملت همگی شدن جامعه شناس
حالا دور از شوخی آخرش به کجا میرسن این جامعه شناس ها
خیلی کنجکاوم بدونم

بعد یه چی دیگه قشنگ می نویسی اما سراسیمه

آره دیگه! رفتم همون جامع شناس شیم دیگه!!!
نه اتفاقا من در کمال آرامش هر پست رو یه دو سه روزی طول میدم نوشتنشو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد