تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

حجاب ایرانی

اینجا کوالالامپور است. پایتخت مالزی ای که جمعیتش غیر از 60درصد مالایی مسلمان، درصد بسیار زیادی چینی و بعد از آن هندی و .. دارد. کشور مسلمانی که حجاب در آن اجباری نیست. کشوری که ورود به آن تا سه ماه ویزا گرفتن از قبل و هزینه و دنگ و فنگ های مربوط به آن را ندارد. برای همین توریست زیاد در آن دیده می شود.اروپایی های با تاپ و شلوارک هم زیاد دیده میشوند. ایرانی هم به نسبت زیادند. چه توریست های ایرانی و چه ساکنان و دانشجوها.  

 اینها را گفتم که بگویم از طرف جامعه هیچ گونه فشاری برای حجاب داشتن وارد نمیشود.چون حتی نمیشود گفت تعداد محجبه هایی که در خیابان دیده میشوند بیشتر است. اینجا خانم ها یا روسری(اسم عام هر نوع حجاب سر و مو) دارند یا ندارند. اما روسری شان کامل است یعنی دقیقا به این صورت است که فقط گردی صورتشان پیدا باشد.یعنی همان تصوری که از حجاب درست (در ایران هم) وجود دارد. البته لباس و روسری هایشان تنوع رنگی زیادی دارد. یعنی ممکن است از رنگ هایی استفاده شود که در ایران در تصور سنتی بی حجابی تلقی می شود. 

اما حجاب ایرانی ها در نوع خود منحصر به فرد است.دو نوع از حجاب است که هر گاه آن را در کسی ببینید مطمئن می شوید که او ایرانی است.یکی چادر و دیگری شال هایی که طوری سر می شوند که همه ی مو و گردن را نمیپوشاند و مطابق تصور حجاب به معنی فقط گردی صورت نیست.

به نظر من این خیلی جالب است که چرا ایرانی ها در جایی که دیگر حجاب اجباری (نه از طرف دولت و نه از طرف جامعه) نیست هم حجاب خود را احتمالا به همان صورتی که در ایران داشته اند حفظ میکنند گر چه مطابق دین و حتی عرف جامعه ای که الان در آن هستند(یعنی مالزی) نیست. البته این مدل از حجاب داشتن ممکن است در تازه مسلمان ها و کسانی که به صورت نژادی و خانوادگی مسلمان نیستند هم بعضا دیده شود مثل چینی ها اما اینجا عموما ایرانی این شکلی اند.  

 

کاری با انواع دیگر حجاب در دیگر فرهنگ ها (مثلا هندی که شکم معمولا پیداست ولی لباس ها بلند است) ندارم. نظر من فقط به آن دسته از حجاب هایی است که منشا دینی دارند یا حداقل اینگونه دیده می شوند. هر کس روسری دارد مسلمان شناخته می شود و حجابش هم به همین دلیل دیده می شود.  

حتی یک چنین کاملا مطابق دین نبودنی را در حجاب خود مالایی ها هم می شود دید. مثلا بلوز آستین کوتاه ( و بعضا تاپ) می پوشند با مقنعه مدل مالایی که یک تار مویشان هم پیدا نیست. یعنی با روسری شوخی ندارند. اما نکته اش در این است که اولا خیلی معمول نیست و بعد اینکه برای آن میتوان دلیلی مثل گرم بودن هوا پیدا کرد.منظور من این نیست که حجابی که هر فرهنگی تولید میکند را نفی کنم  ولی میخواهم بدانم که چرا چنین نوع حجابی در ایران طوری به وحود آمده است که با اینکه مطابق دین نیست ؛ حتی با برداشته شدن اجبار هم حفظ می شود.   

به نظرم این کار ایرانی ها میتواند به این چیزها ربط پیدا کند:(که البته خود این چیزها هم به هم ربط دارند)

1- مسافرت همراه خانواده : ساده ترین دلیلی که میتوان برای این کار یافت است. خانواده ارزش های خاص خودش را به فرد تحمیل میکند. همانطور که جامعه تحمیل میکند. خانواده به نوعی حامل ارزش های جامعه (دولت؟ ) است. منظور این نیست  که لزوما اجبار خانواده باعث این کار میشود. این حرکت میتواند برای جلوگیری از ناراحتی خانواده و یا حتی میتواند به خاطر نوعی تاثیر ناخودآگاه باشد.  

2-  عادت: ترک عادت موجب مرض است. فکر میکنم جمالزاده هم یک جمله ای در این رابطه داشت که سخت ترین کاری که میشود از ایرانی ها خواست تغییر عادت است. (شاید از همه البته) 

3- تاثیر حجاب اجباری:اگر در نظر بگیریم که ایران تنها کشوری است که حجاب در آن به صورت قانون دولتی اجباری است و همینطور در نظر بگیریم که ایرانی ها تنها گروهی هستند که اینگونه حجاب دارند شاید بتوان بین این دو رابطه ای برقرار کرد. البته باید دید که آیا حجاب ایرانی قبل از انقلاب  و اجباری شدن حجاب هم تقریبا به همین صورت نصفه و نیمه بوده است یا نه.  

4- خلقیات همراه با تساهل ایرانی:سه مورد بالا همه در خلقیات ایرانی میگنجند اما به نظرم این سهل گیری یک جور منجصر به فردی ایرانی است. شاید انقدر که جامعه و دولت و ... ناپایدار بوده ایرانی ها عادت کرده اند که هیچ چیز را سفت و سخت نگیرند و در هر مسئله ای که با آن روبرو می شوند حد میانه ی سازگاری را بگیرند و بس. از این رو ایرانی نه به طبقه ی 7 جنت می رود و نه در قعر جهنم می ماند. همیشه یک جایی این وسط ها سیر میکند.شال سر کردنش هم میشود همین جوری. همین وسط که باشد به هر دو طرف نزدیک است و در صورت لزوم نام هر دو طرف را بتواند بگیرد. نه بی حجاب جهنمی است و نه با حجاب سنتی!!یک جور منحصر به فردی این حرکت ایرانی است! اصیل اصیل...

این مالیژیا

پرچم

پرچم زیاد میبینم. پرچم ها برایم چیزهای خوشایندی نیستند، پرجم هر جا که میخواهد باشد. بوی جنگ می دهد و خون و  ریا و جمهوری اسلامی. مخصوصا وقتی در یک روز هر جا که پا میگذاری از ساختمان دولتی و فرودگاه و خانه های مردم گرفته تا  روی ماشین های در حال حرکت ببینی شان. یک جور احساس نفرت به من دست می دهد. غیر از این که به نظرم هر وقت در جایی به چیزی به طور نمادین تاکید میشود یعنی که آن چیز یا نیست و یا  دارد از بین می رود. تاکیدها برایم یک جور نشانه ی زور است.  نمیتوانم با آنها کنار بیایم.  یک تاکسی رد می شود. سقفش پر است از این پرچم های کوچک مالزی. گویا چند روز

 دیگر روز استقلال مالزی است...

 

مرکز خرید

در فروشگاه اطراف مغازه ی  بزرگ مشروب فروشی صدای سامی یوسف و آهنگ در وصف پیامبرش می آید، وقتی که رد میشوی خیلی حس قشنگی است! یک لحظه به خودت می گویی: مملکته دارند؟!!! این به کنار،  گویا بعضا فروشنده ها هم مسلمانند...

 

بانگ نماز

ظهر که می شود و صدای اذان که می آید، به هر  طرف که گوش دراز میکنی صدای یکی از این موذن ها را می شنوی. همه هم خودشان میخوانند همان موقع و هی صدایشان را بالا و بالاتر می برند و الحق که مصداق گر تو اذان بدین نمط خوانی اند! یکی از یکی بد صدا تر . صدایشان که بالا و بالا تر می رود، انگار که میخواهند با صدای ماشین ها رقابت کنند. این را وقتی همه ی این صداها را از طبقه ی نوزدهم یک برج بشنوی حس میکنی. کنار یک خیابان شلوغ...

 

ماشین و استبداد

تا حالا دیده بودید یک جایی همه ی ماشین ها همه در یک خط باشند و از اول تا آخر خطشان را حفظ کنند و هی اینور و آنور نشوند که از دو تا ماشین جلو بیفتند؟ چرا اینها سبقت حالی شان نیست! سیب زمینی هم کمشان است.

حالا این هیچ، دیده بودید یک جایی چراغ قرمز شود، بعد ماشین ها همه پشت خط بایستند که هیچ، موتور ها در ردیف دوم پشت سر آن ماشین های ردیف اول بایستند و مثلا نیایند لب خط؟!! دو تا موتور با فاصله ی یک عرض ماشین کنار هم یک لاین را اشغال کرده باشند! وااااااااااااااااااای...، بعد مثلا دیده بودید پشت چراغ قرمز وقتی یک لاینی برای ماشین هایی است که میخواهند گردش به چپ (برای ما می شود گردش به راست- ماشین های مالزی هم مثل انگلیس از سمت چپ می روند) کنند؛ اگر ده تا ماشین هم در دو لاین دیگر پشت هم ردیف شوند، هچ ماشینی این طرف نمی آید؛ مگر اینکه بیاید و از سمت چپ برود پی کارش. 600 تا چراغ قرمز دارد یک چهارراه و البته چراغ قرمز هایش برای عابر خیلی حوصله سر بر است طبق معمول :(  . خیابان و خط کشی درستی که مانع تصادف می شود همین است ها. اینکه می گن فقط نباید در تصادفات تقصیر را گردن راننده ها انداخت را آدم اینجا خوب می فهمد!

من اینها را هر روز از این بالا میبینم و اعصابم می ریزد به هم اصلا! غ ق ت* است خیلی! همه ی این اتفاقات در این چند چهارراه در حالی می افتد که بک پلیس هم این دور و بر ها نیست. این را بگذارید کنار حکومت استبدادی 7 پادشاهه ی مالزی...(البته استبدادش ربطی به پادشاهش ندارد!) و بگذارید کنار این تئوری واقعا درست که پیشرفت کشور های آسیایی تنها پس از حکومت مقتدرانه ی دیکتاتور ها ممکن شده است چون در شرق فرد محوریت داد نه قانون و مکتوب... خب کجاست الان آن فردی که باید نمایندگی قدرت (به هدف برقراری نظم) را به عهده داشته باشد؟ رابطه ی بین نظم خود انگیخته و دموکراسی چیست؟ از راه استبداد و دیکتاتوری هم میتوان به دموکراسی رسید یعنی؟

____________________________

غیر قابل تحمل