تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

شیخ فضل الله نوری و انقلاب مشروطه

شیخ فضل الله نوری با مشروطیت مخالف بود. به چند دلیل:

1- قانون نویسی: از نظر شیخ، قانون نویسی معنایی ندارد، چون ما بهترین نوع قانون یعنی قانون الهی را در اختیار داریم. او میگوید که در امور عامه وکالت صحیح نیست و این باب، باب ولایت شرعیه است:

   "تقسیم قوای مملکت به سه شعبه که اول قوه ی مقننه است و این بدعت و ضلالت محض است، زیرا که در اسلام برای احدی جائز نیست تقنین و جعل حکم. هر که باشد... اسلام ناتمام ندارد که کسی او را تمام نماید. در وقایع حادثه باید به باب الاحکام که نواب امام اند رجوع کنند و او استنباط از کتاب و سنت نماید نه تقنین و جعل ...این امر راجع به ولایت است نه وکالت و ولایت در زمان غیبت امام زمان با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال و بزاز و اعتبار به اکثریت آرا در مذهب امامیه غلط است."(فضل الله نوری، تذکره الغافل و ارشاد الجاهل)

جالب اینجاست که در این میان استثنایی هست:

   " اگر کسی بخواهد به جهت امور شخصی خودش ضابطی مقرر کند منع و قبولش چون مربوط به عموم ناس نیست ربطی به احدی ندارد...اگر سلطان اسلام(محمد علی شاه) اراده فرماید که دستورالعملی به جهت عمل مامورینش معین نماید که اهل مملکتش مورد تعدیات اشخاص مامورین واقع نشوند آنهم در صغرویات بسیار خوب است اهل و محل ولی امضا و انفاذ آن ربطی به وظیفه ی نواب عام و حجج الاسلام ندارد."(همان)

2-     مساوات و حریت:

   "یکی از مواد آن ضلالت نامه این است که افراد مملکت در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق هستند.

   ای بی شرف، ای بی غیرت، ببین صاحب شرع برای اینکه تو مسلمانی برای تو شرف مقرر فرمود و امتیاز داد تو را ، و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم؟ الا لعنه الله علی من لایعرف قدره"(همان

3-     آزادی قلم و زبان 

4-     تضعیف سلطان اسلام پناه:

   " ای عزیز، بر فرض بگوییم مقصود اینها تقویت دولت اسلام بود، چرا اینقدر تضعیف سلطان اسلام پناه را میکردند...و چرا به همه نحو تعرضات احمقانه نسیبت به سلطان مسلمین کردند الحق چقدر حلم و بردباری و رعیت پروری فرمود، تمام این مراتب را دید صبر فرمود...ولی بر همه واضح است که متعرض به امور دینی و اعتقادی و ترتیب مقدمات اضمحلال دولت اسلامی مطلبی است که صبر در آن روا نیست و خلاف مقتضای سلطنت اسلامی است."

به نظر می رسد شیخ یکی از معدود کسانی است که معنی مشروطه را درک کرد و به  نتایج احتمالی و مشکلات آینده ی(مشکلات اجرای قوانین در برخورد با واقعیتی به نام دین) آن پی برد.

مخالفت های شیخ فضل الله با مشروطه به علت حمایت از اسلام را زمانی منطقی می یابیم که روایت خود او از اسلام را نیز در نظر بگیریم. طبیغتا در خوانش ظاهری وی از دین، مساوات و حریت(به معنای مشروطگی آن) جایی ندارد. پس نمیتوان گفت که قطعا اسلام با مشروطه در تضاد است. زیرا در همان زمان کسانی چون نایینی بودند که سعی در تطبیق تمامی ارکان مشروطه با دین اسلام داشتند و نامهای معادل اسلامی برای آن اصول پیدا میکردند. به این معنی که اینها در اسلام هست اما ما از آنها استفاده نکرده ایم.(مثال امر به معروف)

یا کسانی چون آخوند خراسانی که فتوا میدهد تلاش در راه مشروطه به منزله ی در رکاب امام زمان بودن است و مخالفت با آن مخالفت با امام زمان!

منظور اینکه اگر بخواهیم تصمیم بگیریم که بالاخره قوانینی که در مجلس تصویب شد با اسلام مطابقت دارد یا نه باید اول روایت خود را از اسلام مشخص کنیم.

روایت شیخ فضل الله از دین ، منافع بسیار زیادی برای وی به همراه می آورد. نمیتوان بحث ارتزاق را در مخالفت شیخ با مشروطه نادیده گرفت. او در مخالفت با این ماده که "حکم و اجرای هیچ مجازاتی نمی شود مگر به موجب قانون" چنین می گوید:

   "این حکم مخالف مذهب جعفری است که در زمان غیبت امام، مرجع در حوادث فقها از شیعه هستند و مجاری امور به ید ایشان است و ابدا منوط به تصویب احدی نخواهد بود."

در جایی دیگر می گوید:

   "ای عزیز فرض که این اساس از برای جعل قانون جدید که کفر است نبود، ولی لابد بودند که تکلم کنند در امور عامه، یعنی در اموری که مربوط به تمام افراد رعایای مملکت باشد، بلکه سوای امور عامه را از وظیفه ی خود خارج میدانستند با این وصف پس چرا به اعضای آن وکیل میگفتند؟ مگر نمیدانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست و این باب، باب ولایت شرعیه است. یعنی تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس مخصوص است به امام علیه السلام یا نواب عام او و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر آنها در این امور حرام و غضب نمودن مسند پیغمبر و امام علیهم السلام است."(همان)

البته شیخ در این عقاید خویش تنها نبوده است و یکی از مراجع نجف(سید کاظم یزدی) نیز همین راه را پیش گرفته بود. وجود چنین اشخاصی باعث میشد که محمد علی شاه بهانه ی خوبی برای مخالفت با مشروطه پیدا کند. مثلا برای امضای قانون اساسی می گوید که تا علمای نجف امضا نکنند من امضا نخواهم کرد. او از اختلاف بین علمای نجف باخبر بود که این رویه ی دینداری را از خود نشان داد.

متقابلا شیخ فضل الله نیز یک از دلایل مخالفت خود با مشروطه را تضعیف سلطان اسلام پناه اعلام می کند!!

گذشته از شبیهه ای که این مسائل به وجود می آورد، قطعا وجود چنین عقایدی پشتیبیان محمد علی شاه در به توپ بستن مجلس بود.

اما از نقاط مثبت کار شییخ فضل الله میتوان از دست گذاشتن روی نقاط اختلاف و حساس گفت. مخالفت های شیخ باعث شد بحث های دینی زودتر شکل بگیرد. مسلما وجود یک منتقد بسیار مفید بود. انتقاد باعث پیشرفت است. اعدام شیخ این فرصت را از آزادیخواهان گرفت.(البته اگر نسبت به شرایط انقلابی قضاوت کنیم شاید به نتایج دیگری هم برسیم).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد