-
این درس خواندنهای عادتوارهطور...
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 13:24
وقتی که برای کنکور ارشد ثبت نام کردم شاید اولین دلیلم همین تردیدم بود. میخواستم اگر بعدا پشیمان شدم، «فرصتی» را از خودم نگرفته باشم! همینطوری هم انتخاب رشته کردم و باز از آن رشتههایی که میدانستم شاید قبول شوم «فقط» شبانهها را زدم، با همین منطق که اگر جوابم به ادامه دادن، «نه» بود، خودم را از بازگشت دوباره برای دو...
-
راینا! :|
جمعه 24 خردادماه سال 1392 16:30
1. قبلا فکر میکردم وقتی رای بدم اینطوری مینویسمش: «همچین خعلی ایرانیطور رفتم به جای دوستم رای دادم و حداقل 670 یورو به سرمایه ملی- رفیقی کمک رسوندم! :دی (هزینه رفتن دوستم تا صندوق رای!) اما وقتی لباس پوشیدم باران فحش و نفرین بود که نصیبم شد! :| و انقدر که فحش خوردم فک کردم لااقل بیام بگم رای خودم بود که هم ارزششو...
-
جاودانگی
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 18:15
یک آدمهایی هستند که انگار همیشه هستند و همیشه هم قرار است باشند، ذهنم اصلا نمیتواند تصور نبودنشان را کند، گویی که معجون جاودانگی یافته و نوشیدهاند، برای همین مهم نیست که چند سالشان باشد، هر زمانی که به من بگویند دیگر نیستند، شکه میشوم. تصویر ذهنی همیشگی ام از او پیرمردی است که وقتی من با خوش خیالی و روزنامه ای زیر...
-
حکایت شاهعباس و کبابی به سیخ کشیدهشده و زورگیر اعدامی و ...
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 01:59
یکباره متوجه میشوم که تلویزیون دوباره «روشنتر از خاموشی» پخش میکند. فیلمی به ظاهر دربارهی زندگی ملاصدرا که برای من نقش فیلم شاه عباس داشت! مینشینم به تماشای جنگ ایران و پرتغال و پیروزی ایران و نوستالوژی های کودکی را مرور میکنم و جیغغغغ میزنم که وای!! شاه عباس، چقدرررررررر پیر شده!! قبلا جوانتر بود و یاد لقب شاه...
-
مجنون!
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 00:18
به دیوارهای کتابخانه مجلس که رسیدم تبلیغ نمایشگاه درباره مدرس در صحن علنی مجلس رو دیدم و در حسرت کلا یک بار دیدن موزه مجلس به خودم گفتم که امروز میخوام درس بخونم! حالا بعدا به موقعی میام! و توفیق اجباری این شد که پس از جاگذاشتن کارت ملی و دعوای شدید با دربانان کتابخانه و اعصاب خوردی راهی موزه شدم! و اصلا بگذریم از صحن...
-
غربت نشین صغرایی من!
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 13:37
غربت نشینی هم چیز جالبیست که الان من موقتش را تجربه میکنم.. هی میروم توی این سایت آموزش.. کد درس نظریه رو وارد میکنم به امید اینکه یک چیز دیگری هم باشد غیر از این جناب آقای دکتر جمشیدیها. که بالاخره حرف ما را گوش نمیکنند خودشان شعورشان رسیده که کلاس 50 نفری را که نمیشود گفت کلااس دانشگاه تهران آن هم همچین درسی و ......
-
ارتش مرد
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 09:31
خب طبیعتا وقتی مسئول بخش مالی یک سفر تقریبا دولتی ای یک ارتشی بازنشسته باشد همین می شود که همه دادشان بلند میشود که چقدر صرفه جویی!!! از همان اول همه ی صحبت های تعارفی و کم و کاست ها را ببخشید و فلان را به بقیه واگذار کرده بود( رئیس اداره ی میزبان که اساسا وظیفه اش جز این نبود!!!) و خودش «کارها» را به عهده میگرفت و از...
-
این منِ پردهنشین!
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 00:52
سوار یک قطار بورژایی کوپهای تبریز بودم در کوپهی مخصوص خانمها. خانوادهای که همراه من بودند ( و البته از یک عضوشان که در کوپهی آقایان بود دور افتاده بود و من به نوعی غاصب جای او محسوب میشدم!! ) مال سه نسل بودند. به تصور من چیزی در مایههای من و مادرم و مادربزرگم که با هم میرویم سفر. یک دختر جوان هم سن و سال خودم...
-
پاسپورت
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 14:18
تنها راه ممکن گویا همین است. و احتمالا تنها چیزی که آدم میتواند به امیدش یک سال دیگر هم تحمل کند. بعد آن یک سال هم اتفاق خاصی نمیافتد. فقط خوبیش این است که میتوانی که امید داشته باشی که بروی.. یک جایی مثل مالزی. یعنی جایی که به آن ربطی نداری. که بعد فقط از آن دور اگر یک وقتی هوس کردی و رفتی فیس بوک و 4 تا عکس دیدی که...
-
لکاته
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 11:32
کلاس جامعه شناسی ادبیات بود. استاد کلاس داشت درباره خوانش ادبی حرف میزد. سوال نگاه بوف کور به زن که به ادعای او جواب های دختر ها در آن با تردید همراه بوده است چون زیاد خط خوردگی دارد و .... همینطور که داشت جواب های مردد را میخواند داشتم فکر میکردم به جواب خودم. که دیدم خودم هم یادم نیست. دلم میخواست بروم برگه ام را...
-
پست هایی که باااااید بنویسم!!
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 15:18
اصولا راههای زیادی هست برای اینکه آدم یک چیزی را که دلش میخواهد بنویسد ولی ... اش می آید را هی به خودش یادآروی کند که بنویس. اما کار از کار برای من خیلییی گذشته! طبیعتا این اختصاص یک فایل برای مطالب وبلاگ و یا روی دسکتپ که فایده نداشت! این چرکنویس ولاگ هم که پر میشود و هیچ اتفاقی نمیافتد. گفتم شاید در قالب یک پست جواب...
-
فحشم نیومد...
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 17:10
روزهای گندی دارم کلا... یعنی اعصاب خوردی که هی هم داره خراب تر میشه. و پست هایی که همینطور در فایل ورد میمانند و بالا نمیآیند که درد من را بگویند.. و البته فایل های ورد هم تشان دهنده ی مشکلم نیست. در واقع نمیدونم مشکل چیه، ولی یه مشکلی هست که هر چی میگذره داره بدتر میشه نمیدونم از اخلاق گند خودمه یا از چی... ولی احساس...
-
اضطرار همیشگی برای بیقانونی...
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 17:53
بالاخره برای ما هم یک مشکلی پیش آمد اینجا... من برای یکی که کارتش کار نمیکرد کارت زدم و البته این کار رو جلوی مسئول تالار عمومی انجام دادم و او بر خلاف همهی دیگر مسئولان، بی اعتنایی نکرد و کارت من رو گرفت و نوشت و ... اما اعصابم اونقدر که از این دعواها باید خورد بشه، خورد نشد... یعنی احساس میکنم یک حقیقت غم انگیزی...
-
این جزوه های خیلی خیلی مهم *
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 09:22
«برای روش کتاب نخون، اصلا مهم نیست. فقط جزوه رو خوب بخون از همون سؤال میده!» این مضمون پیامی از جانب شمارۀ ناشناسی بود که در شب آزمون روش دریافت کردم و البته برای من کار از کار گذشته بود چون متأسفانه کتاب را خوانده بودم! و طبیعتاً به نفعم بود که پیام را خیلی جدی نگیرم.برای همین حتی پس از پاسخ به سؤالات نیز هنوز...
-
خراب خسته ی از پانشسته و ...
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 16:56
خسته ام. خسته. خستهههه. خستهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه یعنی دیگه واقعا به اینجام رسیده. اینجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا هیچ غلطی نکرده نمیکنم و نخواهم کرد!! و دقیقا جالب اینه که به خاطر همین که هیچ غلطی نکردم خستم ... اصلا نمیفهمم...
-
دروغ مشروع
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 09:57
این مطلب با توجه به یادداشت " نگاهی اخلاقی به درباره الی " نوشته شده است. اصل یادداشت سروش دباغ را از اینجا دانلود کنید. 1 اخلاق عدالت محور مردانه و مراقبت محور زنانه... طبق توضیح این یادداشت گفتار مراقبت محور متضمن این معناست که فاعل اخلاقی، بیش از آنکه در تنظیم مناسبات و روابط اخلاق دل مشغول اموری مانند...
-
زخم های اندیشه اسلامی
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 00:08
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد. یکی از اینها همین ۲۰ واحد عمومی پاس کردن با اعمال شاقه است به علاوه ی مقادیری فیاض و انسان در اسلام و ... . گرچه ممکن است فقط یک روز در ترمت را بگیرد ولی همان برایت به قدر سالی می شود! انقدر که تکراری و بی منظق است. و طبیعتا وقتی یک سری چیزهای...
-
مریضی های شب امتحانی!!
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 03:56
«دومنستر در وهله ی اول، شاه مستبد مطلوب خود را از شائبه استبداد برکنار می داند زیرا معتقد است که شخص شاه باید در برابر مقامی برتر یعنی کلیسا خود را مسئول بداند. در صورتی که شاه از راه اصلاح، انحراف جوید پاپ را قدرت آن هست که امت مسیحی را از تمکین بدو بازدارد.» (تاریخ اندیشه اجتماعی بارنز و بکر، جلد دوم، صفحه 103)...
-
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه...
شنبه 24 دیماه سال 1390 22:57
خب الان ساعت تازه 10 و نیم شبه ولی نسبت به ساعت محلی کتابخونه ملی خیلی شبه! و من الان در یک موقعیت برزخی ام! شارژر لب تابم رو هم نیوردم و تصمیم دارم باقیمونده ی شارژش رو همینطوری بنویسم تا آروم شم! خب احمقانه است واقعا من چرا باید بترسم؟ یعنی اصلا و اساسا برای خودم تنها بودن مسئله ای نبود ولی این ترس الان من بیشتر...
-
داستان تحقیق
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 20:16
خب واقعا اگر سوال حاوی جواب نبود از اول، که نمیگفتند پیدا کردن سوال خوب خودش نصف راه است. واقعا که هم سوال از علم خیزد هم جواب. اصلا سوال قابل پژوهش یعنی سوالی که از همان اول جوابش را میدانی فقط میخواهی یک جوری بکنی اش تو پاچه ی بقیه. حس بدی بهم دست داده. احساس میکنم سوال به محض اینکه قابل پژوهش (به تصور ما) میشود...
-
حجاب ایرانی
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 20:15
اینجا کوالالامپور است. پایتخت مالزی ای که جمعیتش غیر از 60درصد مالایی مسلمان، درصد بسیار زیادی چینی و بعد از آن هندی و .. دارد. کشور مسلمانی که حجاب در آن اجباری نیست. کشوری که ورود به آن تا سه ماه ویزا گرفتن از قبل و هزینه و دنگ و فنگ های مربوط به آن را ندارد. برای همین توریست زیاد در آن دیده می شود.اروپایی های با...
-
این مالیژیا
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 21:53
پرچم پرچم زیاد میبینم. پرچم ها برایم چیزهای خوشایندی نیستند، پرجم هر جا که میخواهد باشد. بوی جنگ می دهد و خون و ریا و جمهوری اسلامی. مخصوصا وقتی در یک روز هر جا که پا میگذاری از ساختمان دولتی و فرودگاه و خانه های مردم گرفته تا روی ماشین های در حال حرکت ببینی شان. یک جور احساس نفرت به من دست می دهد. غیر از این که به...
-
سعی در اجتماعی انگاشتن هر مسئله ای
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 20:41
1 خیلی وقت بود که میخواستم یک پستی درباره ی سبیل و تجربه ی داشتن آن برای آدمی که معتقد به اصلاح نکردن نیست ولی ماه ها بدون اصلاح میگردد و واکنش ها را میبیند بنویسم. این خواست بعد از آرایشگاه رفتن پس از 5 ماه به اجبار تبدیل شد و روز اجبار مصادف شد با اولین روز عضویت من در کتابخانه ی ملی. یک مقداری از آنچه در ذهنم بود...
-
سعی در اجتماعی انگاشتن هر مسئله ای
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 20:32
2 در بانک در حال پیگیری برای گرفتن وام: نامه بنیاد را باید ببرم که رئیس شعبه امضا کند: - رئیس شعبه: بفرماید که شما برای چی نخبه شدید؟ (با خنده ای که من رو هم به خنده وامیداره) - من: المپیاد - چه المپیادی؟ - المپیاد ادبی مدال نقره - الان کجا هستید؟ - دانشگاه تهران - دانشگاه تهران رشته ی ادبیات؟ - نه جامعه شناسی - اه پس...
-
حکم رئیس دانشکدگی
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 01:26
دو پست قبل رو که داشتم مینوشتم، اومدم یک جمله ی طلایی دیگه از جناب رئیس دانشکده هم بذارم که فرموده بودند اونایی که نمیدونم فلان کارو نکنند(احتمالا یه کلمه ای تو مایه های رعایت منظورش بوده و گفته!) حکماشون بعد امتحانا میاد! ننوشتم گفتم ولش کن حالا یه چرتی گفته استرس الکی ندم به ملت که از فردا هر چی بخوان بپوشن هی حکم...
-
سازشکار!!
جمعه 20 خردادماه سال 1390 19:07
یعنی من رسما عاشق این توده ای های اول انقلابم. دقیق تر بگم عاشق ف.م. جوانشیر! یک کتابی نوشته به اسم تجربه 28 مرداد. کتاب سال 59 توسط حزب توده چاپ شده. در این کتاب به طرز خیلی افتخار آمیزی از هر اقدام حزب توده یاد شده و به طرز عجیبی همه ی اقدامات در راستای سرنگونی نظام شاه نشون داده میشه و از همه چی در نهایت به این...
-
قانون ممنوع- پس نوشت ها
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 09:04
راستش اولش میخواستم بیخیال خاله زنک بازی (متقابل) بشم و یک پست خیلی جدی بنویسم فقط به همین عنوانی که میبینید. بعد دیدم که یک مقدمات خاله زنکی لازم است برای فهم این مطالب جدی. میخواستم اینها را به عنوان پس نوشت بنویسم، اول پس نوشت ها را نوشتم دیدم خیلی زیاد شد گفتم فعلا همین را بگذارم تا برسم به آن پست جدی: پ.ن اولیه1:...
-
فک کن که مصاحبه!!!
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 19:39
نشریه ی دانشجویی صبح فردا، در آخرین شماره ی نیمسال دوم سال 89-90 خود، با دبیران تشکلهای دانشجویی فعال سال گذشته مصاحبه (حداقل مال من مکتوب) کرده است. من اینو نوشتم*: سوال اول: اگر رکود فضای فعالیت دانشجویی را به عنوان یکی از بارزترین ویژگی های فعالیت های سال اخیر برشماریم آیا عملکرد تشکل خویش را قابل دفاع می دانید و...
-
اینم پست جدید!!!
شنبه 7 خردادماه سال 1390 19:13
انجمن علمی دانشجویی جامعه شناسی دانشگاه تهران برگزار میکند: An Introduction To Public Sociology درآمدی بر جامعه شناسی مردم مدار با سخنرانی مایکل بوروی رئیس انجمن بینالمللی جامعهشناسی و استاد جامعه شناسی دانشگاه کالیفرنیا،برکلی زمان:یکشنبه 8/03/90،ساعت 11 الی 1 مکان:خیابان جلال آل احمد،بعد از پل گیشا،جنب بیمارستان...
-
فقط تو موافقی... حس اقلیت بودن
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 00:54
راستش هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر اقلیت بودن دردناک باشد. همیشه حتی یک جور افتخار می دیدمش که بتوانی با بقیه فرق داشته باشی، اما وقتی به میزان ناگزیر بودن وضعیت پی میبرد آدم ، یک جور زیادی ناراحت می شود. خیلی وقت است که این حس را داشتم ولی نمیتوانستم جدی بگیرمش. امروز اما سعی کردم بهش دقت کنم. توی انجمن بحثی بود درباره...