تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

اتفاقی ها و استبداد ایرانی

-"سلام، یه سوالی داشتم..

-بفرماید

-شما قراره همینطور هر ترم کلاس مبانی تون رو سه شنبه ساعت 2 ارائه بدید؟

- چطور مگه؟  اشکالی داره؟

- آخه من همون ساعت یه کلاسی دارم، میخواستم بدونم ممکنه بعدها یه ساعت دیگه ای بشه مثلا؟ امیدی هست؟

-من دارم به این ساعت عادت میکنم.

-یعنی همیشه همین یک کلاسه؟ آخه ترم پیش دو تا بود.

-من همین جور دارم سعی میکنم کلاس هام رو کم کنم، دیگه کمتر از این نمیشه (با لبخند در حال نگاه به مانیتور)

-همینجور کلاسهای 40 نفره؟

- آقای زائری هم چهارشنبه ارائه میدن میتونید بردارید.

-میدونم...، یعنی همینجور تا ابدالدهر همین ساعت ارائه میدید کلاس رو دیگه؟

- تا ابدالدهر نه، تا وقتی که من هستم، تا وقتی که زنده ام...(خودتون حدس بزنید در جه حالتی!)

-ممنون، خدافظ

-خواهش میکنم"   

*برنامه ی این ترم آموزش: مبانی تاریخ اجتماعی ایران: یکشنبه ۱۰- ۱۲ 

 

داشتم فکر میکردم که انتظار یا ادعای نظم در چنین محیطی اساسا بیخود است و شنونده و گوینده هر دو باید در این مورد هماهنگ باشند وقتی که اساسا معلوم نیست که استبداد از کجا اعمال می شود که تو بروی خرش را بگیری که نکن!  که این هماهنگی را گویا فرآیند جامعه پذیری به آدم می دهد که گویا من هنوز نشده ام!

 

و اینکه داشتم فکر میکردم اگر طرف برمیگشت مثلا برای دل خوش من هم که شده میگفت که شاید ترم دیگر یک ساعت دیگری ارائه بشود مثلا ... چه می شد؟ در اصل ماجرا تغییری ایجاد می شد یا نه؟ و اینکه مکالمه  در سه لاین تمام می شد؟! 

و یا شاید این نبود جواب دلخوشنک(!) تقدیری آسمانی بود که من دچار ۶ کیلو اضافه وزن در سه ماه بشوم مثلا؟!!!!  

 

و اینکه خیلی خیلی زیاد داشتم فکر می کردم که این یعنی الان استاد مربوطه مرده است دیگر؟!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد