تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

تازه وارد ها

یادداشت های یک جفت جوجه جامعه شناس جوان که به دو صورت کاملا متفاوت فکر می کنند

در رثای محمدرضا جوادی یگانه

به این مکالمه ی ساده توجه کنید:

-"سلام، یه سوالی داشتم..

-بفرماید

-شما قراره همینطور هر ترم کلاس مبانی تون رو سه شنبه ساعت 2 ارائه بدید؟

- چطور مگه؟  اشکالی داره؟

- آخه من همون ساعت یه کلاسی دارم، میخواستم بدونم ممکنه بعدها یه ساعت دیگه ای بشه مثلا؟ امیدی هست؟

-من دارم به این ساعت عادت میکنم.

-یعنی همیشه همین یک کلاسه؟ آخه ترم پیش دو تا بود.

-من همین جور دارم سعی میکنم کلاس هام رو کم کنم، دیگه کمتر از این نمیشه (با لبخند در حال نگاه به مانیتور)

-همینجور کلاسهای 40 نفره؟

- آقای زائری هم چهارشنبه ارائه میدن میتونید بردارید.

-میدونم...، یعنی همینجور تا ابدالدهر همین ساعت ارائه میدید کلاس رو دیگه؟

- تا ابدالدهر نه، تا وقتی که من هستم، تا وقتی که زنده ام...(خودتون حدس بزنید در جه حالتی!)

-ممنون، خدافظ

-خواهش میکنم"

 

در این مکالمه نکته ی غم انگیزی هست؟ نه ظاهرا، حداقل برای من که نداشت، زمانی که از معاونت پژوهشی می آمدم بیرون، خوشحال و شاد و خندان بودم که تکلیفم  مشخص شده است و حالا میدانم که بالاخره باید یک ترم علم را بر ورزش ترجیح دهم و بیخیال کلاسهای سه شنبه خودم شوم، پس چه بهتر که همین ترم بیاشد تا این ولع تاریخی من هم همین ترم به ثمر نشیند!

اما کمی که میگذرد و ذهنت از این محاسیبات تعداد واحد و پیش نیاز و ساعات و روزها بیرون می آید ، تازه میفهمی که چه کلاه گشادی خورده ای و خودت هم نفهمیده ای که "مار فیل بلعیده" بود نه کلاه!

من این را عمیقا حس کردم، و جملات آغازین مکالمه را که نادیده اش گرفته بود در ذهنم چرخ میزد و میزد و میزد و برمیگشت سر جای اولش."دیگه کمتر از این نمیشه"  آنوقت بود که میخواستم خودم را به در و دیوار بکوبم اما به اشکهایم بسنده کردم.

 

همه چیز این مکالمه منطقی است، خب معلوم است که استادان، سرو کله زدن با دانشجو های تنبل و نغ نغو و بی ذوق و علاقه به رشته شان و در مقابل پول های ناچیز را به کار و اجرایی و نشستن در جلسات میوه خواری دسته جمعی* و در مقابل پول های هنگفت  ترجیح نمیدهد! این هم شک کردن دارد؟

 اما یک جمله ی دیگر هم همزمان در ذهنم می چرخید و راحتم نمیگذاشت.

حتما شما هم این جمله را شنیده اید و درک کرده اید و چند ساعتی آن را زیسته اید که : "استادانی که کار اجرایی میکنند، از بی سوادترین استادان اند"

هر چه می آیی جامعه شناس باشی و تصورات قالبی را کنار بگذاری، باز آنها هستند که می آیند به سراغت و همیشه با تو اند، در یک صدای همیشگی. نه میتوانی ردش کنی و نه اثباتش.

اما امروز این مکالمه و مکالمات و مکالمات و مکالمات چیز دیگری را به من گفت:


" استادانی که کار اجرایی می کنند بیسواد نیستند،بیسواد می شوند"

 

* به تعبیر بسیار زیبای حامد حاجی حیدری- موقعی که سر کلاس این را می گفت حرفش را نمیفهمیدم، تا امروز که به سر خودم آمد!

** دوباره که به نوشته ام نگاه میکنم، میبینم که این تصویر، در ایده آل ترین حالت تصویری است از آینده ی خودم، و میبینم که باید رثای خودم را بنویسم انگار، از همین حالا...


نظرات 30 + ارسال نظر
ریحانه چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:19 ب.ظ

"استادانی که کار اجرایی میکنند، از بی سوادترین استادان اند"! راستش نه شنیدمش، نه باورش دارم.
ولی یه سوال ساغر، واقعا تو خودتو بذار جای اساتید ما، این همه زحمت کشیدند تا این جایی که هستند باشند، بعد میان با کلی ایده و علاقه سرکلاس، وقتی نگاه می کنند به داشجوها یه مشت آدم علاف به قول خودت نغ نغو می بینن که به جز مزخرف گفتن کار دیگه ای بلد نیستن، تو بودی چی کار می کردی؟ دلت نمی خواست ساعت کلاساتو به کمترین حد ممکن برسونی و لذت زندگیتو ببری؟!

ساغر چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

یکی از همون دانشجوهای نغ نغو خودمم که واقعا نمیدونم در هر موقعیتی چجوری برخورد میکنم. همیشه مینالم از بیسوادی و بسیار صفات زیبای دیگر افراد اجرایی و وقتی هم که 4 تا آدم درست حسابی مسئولیت میگیرند اینجوری... بالاخره کار اجرایی رو باید داد دست کی نمیدونم!
ولی در جواب تو ریحانه: تو مطمئنی اون جمله رو نشنیدی؟ و حتی حسش نکردی؟ خب احتمالا به خاطر تفاوت تجارب زیسته است! میخای الان 20 تا اسم برات بییارم تا این جمله رو یادت بیاد؟ یکیشو میگم: آبمیوه!
ولی یه نکته ای هم هست این رابطه ی استاد و دانشجو متقابله، یعنی فقط مستمع نیست که صاحب سخن رو بر سر ذوق میاره، صاحب سخن هم باید جوری با مستمع برخورد کنه که اون انگیزه داشته باشه سر ذوق بیارتش، قبول نداری اینو؟ اگه بخوایم به این فکر کنیم که اول کی بوده که کج رفته، قضیه مرغ و تخم مرغ میشه. مثلا میگن علوم انسانیا خنگند، خب معلومه از همون اولی که وارد دانشگاه میشن، سر ریاضی اول بهشون مشتق یاد میدن بعد حد، سر آمار و اقتصاد وقتی میپرسند چرا، بهشون میگن چون فرمول اینو میگه... خب چه انتظاری از یه همچین آدمایی هست واقعا؟
همه چیز رو نمیشه گردن دانشجوی نغ نغوی بیدبخت انداخت، دانشجو باید نغ نغو باشه اصلا!

جوادی یگانه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام
متشکر از لطف شما
اگر میدانستم که قرار همه حرف های من رسانه ای شود دقت بیشتری می کردم!!
ولی مساله سر و کله زدن با دانشجو نیست مساله تکرار است. من بدم می آید که یک مطلب را دو بار تکرار کنم و از این که حس کنم یک حرف را دو بار زده امُ احساس بی سوادی و از رو خواندن دارم. لذاست که هر ترم تلاش می کنم طرح درسم (لااقل در سطح یک جلسه) را عوض کنم. و طرح درس ترم های قبل را هم حذف نمی کنم تا حداقل خودم بتوانم مقایسه کنم و از تکراری بودن پرهیز کنم.
نتیجه ای را هم که گرفته اید که درس و سر و کله زدن با دانشجو و .. فایده ای ندارد و باید به فکر کارهای بی دردسر تر بود؛ خیلی برایم سخت بود که چنین تصویری از من موجود است. حداقل شما چندین بار با من بحث کرده اید بدون دغدغه زمانی. یا دیده اید وقتی را که برای کار تحقیقی دانشجویان می گذارم.
اما آنچه شما نمی دانید و آن نیز به دلیل فقدان تجربه تدریس است این است که اتفاقا کثرت تدریس و تعدد دروس است که انسان را بی سواد می کند.
شاید یکی دو درس مناسب و مرتبط را دقیق دادن بهتر است تا تکراری شدن و مرداب وار گندیدن.

ساغر یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ


به دکتر جوادی یگانه:
االان دارم فکر میکنم شاید از نظر اخلاقی درست نبود که من همه ی حرف های شما را به قول خودتان رسانه ای کنم! اما چاره ی دیگری نداشتم برای نوشتن چنین مطلبی و گرفتن چنین نتیجه ای!اما شما خودتان را ناراحت نکنید مگر کلا چند نفر اینجا را میخوانند؟ (چقدر سخته لفظ قلم نوشتن!)

درباره ی مساله ی تکرار که مطرح کردید یک سوال دارم: یک طرح درس را در یک ترم دو بار تکرار کردن یا در دو ترم یک بار تکرار کردن فرق چندانی دارد؟ به نظر من (البته بدون تجربه ی تدریس به قول شما) اولی نواری است که بعد از 4 ساعت دوباره از سر گذاشته میشود و دومی بعد از 4 ماه. فرقی نمیکند هر دو شان بالاخره یک نوار است! تنها نکته این است که در حالت دوم این احساس را به آدم دست میدهد که حرفهایش تکراری نیست!
در اوج جوگیری های ترم اول، خیلی خیلی خیلی دوست داشتم که در همه ی جلسات بعضی کلاسهای خوب از جمله مبانی تاریخ اجتماعی یا جامعه شناسی ادبیات شرکت کنم (با آمادگی قبلی و تمام خصوصیاتی که یک دانشجوی رسمی آن کلاس باید داشته باشد) اما وقتی فهمیدم این کلاسها کاملا تکراری هستند فهمیدم شرکت مستمع آزاد در این کلاسها نوعی وقت تلف کردن است چون من که بالاخره باید این درسها را پاس کنم!
این فقط مساله ی کلاسهای شما نیست! تقریبا همه ی کلاسها یا کلا طرح درس خاصی ندارند یا اگر دارند سالیان سال تکرار میشوند فقط.

این که گفته اید من نتیجه گرفته ام که سر و کله زدن با دانشجو فایده ندارد و ... درست نیست! این اصلا نتیجه ی من نبود و صرفا یکی از توجیهاتی بود که میتوانست در برابر مساله ی من قرار بگیرد و من آن به شکل مضحکی صرفا نقل کردم. نتیجه ی من کاملا مشخص است. و نکته ی مهم تر اینکه حتی اگر من چنین نتیجه ای گرفته بودم دلیل بر این نمیشود که چنین ذهنیتی از شما وجود داشته باشد. شاید ( و به احتمال زیاد قطعا) این فقط و فقط نظر من باشد. فقط من!

جوادی یگانه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ب.ظ

متشکر
زیادی جسورید در بکار بستن عقل خویش! خدا رحم کند.

ساغر یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ

از اینکه یک نفر به این شدت از روم رد شد به شدت در شگفتم! اما یک چیزی رو یادم رفت بگم:
اینکه تدریس و داشتن درس های بسیار انسان را بیسواد میکند میتواند درست باشد اما در شرایطی که در برابر تحقیق و پژوهش شخصی استاد قرار میگیرد نه در برابر کار اجرایی!‌منظورم این است که دوگانه ای که من مطرح کردم کار اجرایی-تدریس است. سوالی که هست اینکه آیا دوگانه ی کار اجرایی-تدریس میتواند به دوگانه ی کاراجرایی-تحقق بینجامد. من میگویم که میتواند و این صرفا یک پیش بینی است از جانب من.
جسارت مرا ببخشید...

نیلوفر دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://www.farzanegani87.blogfa.com

سلام
اولآ اینکه چقدر مکالمه ی تلخی بود
وقتی مکالمه رو خوندم فکر کردم استادت باید پیر باشه
و نزدیک به بازنشستگی
اما وقتی عکس استادت رو دیدم
خیلی تعجب کردم
لحن کلام
به کار بردن کلمات
همه و همه
بیانگر یک خستگی مفرطه
یعنی حداقل من این برداشت رو می کنم
درباره ی مطلبی که قرمز نوشتی
خب راستش نمی دونم
شاید تا یه حدودی موافق باشم
اما به شرطی که از اولش باسواد بوده باشن
همین . . . و دیگر هیچ
موفق باشی

ساغر دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ب.ظ

به نیلوفر:
چیزی که گفتی خیلی برام جالب بود. به عنوان یک ناظر بیرونی و کسی که آدمهای اینجا رو (به غیر از ۳--۴ نفر از بچه های مدرسه) نمیشناسه
واقعا اگر یاین رو نمیگفتی متوجه نمیشدم که این حرفها عموما مالپیرمردهاست. مثلا اگر توسلی اینو بگه خیلی ایراد نداره حالا! :دی
و اینکه اگر این خستگی مفرط واقعیت داشته باشد دیگر نمیدانم چه کار میتوانم بکنم اینجا و چه انتظاری میتوانم داشته باشم از بقیه...

ساغر دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ

یه چیزییو یادم رفت بگم : اصل نوشتن این مطلب و نتیجه ای که گرفتم به خاطر مبنا گرفتن همان شرطی است که تو گذاشتی!‌از اول با سواد بودن. یعنی دیدن یک نمونه باعث شد که من کار همه را قیاس از استاد خودم بگیرم! وگرنه که ...

نسیم چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

موافقم.روندی هست که به بیسوادی استادامون کمک میکنه.
اما خداییش حیف نبود پست دکتر جوادی یگانه عزیز رو با جمله ی حامد حاجی حیدری تموم کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راستی اگه دقت کنی پستی که با "دکتر جوادی یگانه عزیز" شروع شده با من تموم شده(یعنی با ساغر بزرگی عزیز تر!!!) . یعنی یه جورایی اول و آخر! و یک جور تضاد...

ساغر چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ

دوستان عزیز!‌بنده تا قبل از دیدن نمره ی مبانی فلسفه ام از دادن هر گونه نظری در این حوزه معذورم!‌چون معدل میخام! :دی
در ضمن به هر حال باید اسم یه نفر این پایین باشه که در این تضاد معلوم بشه کی به کیه! اگه دقت کنی تو این پست برعکس نام زنگی ها رو کافور نهادم!
نسیم خدا بگم چیکارت کنه چقدرم که از دادن نظر خودداری کردم!!!

مریم چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ

ای کاش کله تان پر نبود از باد دانشجوی جامعه شناسی دانشگاه تهران بودن
مگر ...نه ...بهتر می شد تحلیل کرد این نوشته ها را... شما تازه واردها همه چیز را از سوراخ کوچک سوزن خودتان نگاه می کنید... هنوز هم گویا تنه ات به تنه اساتید محترم نخورده است

دوست عزیز، کاش حداقل یه کم تلاش می کردی تجربه ی زیسته ی خودتو به دیگران نسبت ندهی و به جای اینکه تحلیل های روانشناختی بی ارزشتو تحویل ما بدی، متنو نقد می کردی.

ساغر: پاسخ بالا مربوط به دوستم ریحانه است!

محمد آقاسی پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.mohammadaghasi.ir

ضمن اینکه این مطلب را برای دکتر جوادی یگانه نوشتم برای شما هم می گذارم. از اینکه این قدر بی محابا سخن می گویید برای شما به شدت متاسف و متاثرم. هم زمان برای شما آرزوی موفقیت دارم.

سلام

در تمام دنیا و شاید عالم ! همه مردان نظر اهل عمل بوده اند. آیا اگر جوزف نای که چند سالی است با واژه قدرت نرم ! دنیای سیاست را تسخیر کرده کار اجرایی نکرده بود می توانست نظریه ای ارائه کند ؟ هانتیگتون چی؟ و یا فوکویاما ؟ و یا آنتونی گیدنز عزیز حامد حاجی حیدری نیست که با سمتهای اجرایی جدی در انگلستان به چنین رتبه علمی رسیده است ؟ اساسا تا در دل میدان کار نباشی به فهم جامعه نمی رسی . مشکلات را در نمی یابی . در برج عاج نشستن و امثال برخی شدن راحت است . خیلی هم راحت است. پز روشنفکری را هم می دهیم که چنین و چنانیم اما بعد چه ؟ چه کسی مشکلات جامعه ایرانی را می فهمد و به حلش همت می گمارد ؟ آنکه در اتاق چند متری و پشت یک خروار کتاب قائم شده یا کسی که در میدان عمل و جهاد رابطه خود را با علم تقویت نموده .

برای ایشان و هم فکرانشان که آنها را می شناسم و اساسا کاری جز تحقیر مدیران ندارن متاسفم . ایکاش می شد امتحان کرد و مدتی مدیریت را به آنان سپرد تا ببینیم چه اتفاقی می افتد. توجه کنید که قصاص پیش از جنایت نکردم و نگفتم افتضاح جدی به بار می آورند و همه کتابهایی که خوانده اند را بر سرشان باید خرد کرد.

بامداد شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ http://goftani.blogfa.com

در جواب جناب اقای اقاسی به نظرم میشه خیلی چیزها گفت که : ممکن هست که شما توضیح بدهید که بر مبنای کدام متن علمی کار در دفتری در دانشگاه را کار در میدان تلقی کردید !!! کار اجرایی در تهران و در دانشگاه تهران چه ارتباطی به کار میدانی دارد؟ کار میدانی مفهوم متفاوتی دارد با کار اجرایی !! در دل میدان کار هم بودن بحث خود را دارد. در ثانی رویکرد محافظه کاری به بسیاری از افرادی که شما نامبردید هم اعمال می شود. انتقاد متن بر مشغله ذهنی کار اجرایی است نه اینکه فردی کار اجرایی داشته باشد یا نه !! انتقاد بر لطمه زدن حزه کار بر علمی است.
اما مفهوم دیگری که شما به ان می تازید روشنفکری است که جای بحث مفصلی دارد که اصلا این مفهوم چیست و ایا استفاده امروز من و شما از سینما و تلویزیون و... که تا دیروز و در دید پدر بزرگانمان یک پز روشنفکری و قرطی بازی بود و اما امروز همه دم از این پزها می زنیم. داستان دیدن این تناقض های ما هم خالی از لطف نیست.

بامداد شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:06 ب.ظ http://goftani.blogfa.com

ادامه :
بحث دیگر مثال هایی که شما اوردید و از اشخاصی نامبردید در جهت هدف خود و اثبات مدعای خود. کوتاه سخن انکه نه تنها این نگاه پذیرفتنی و علمی نیست. بلکه می توان موارد بسیاری از چهر های شاخص علمی و علوم اجتماعی اورد که مقالات من و شما را پر می کنند و ابدا کارهای اجرایی را نمی پذیرفتند . و حتی علیه ان قیام می کردند . لذا مثال اوردن این چنینی تنها مسئله را مخدوش می کند و نه روشن و مطلوب

ساغر شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:37 ب.ظ

به آقای آقاسی:

ممنون از توجه شما
برداشت من از نقد شما این بود که مدیر بودن راهی است برای فهم جامعه. اما نکته ای که میتوان به آن اشاره کرد این است که در تفکر حاکم بر جامعه ی ما دقیقا تضاد بین این دو مقوله(مدیر بودن و فهم جامعه)، دیده میشود. زیاد میشنویم(یا حداقل من میشنوم) جملاتی از این دست را : " مسئولان در جامعه نیستند، جامعه را نمیبینند، باید خودشان بیایند و از نزدیک مسائل جامعه را درک کنند و …" به نظر من این تضاد در گفتمان طبقه ی حاکم هم تقویت میشود؛ آقای احمدی نژاد، جهت ساخت حماسه ی سوم تیر، میرود و در مساجد مینشیند که بگوید من با دیگر مدیران فرق دارم و در جامعه هستم، از نزدیک به درد و دل ها گوش میدهم و مسائل را میبینم. سفرهای استانی(به عنوان نوآوری دولت نهم) نمونه ای است بارز از وجود چنین درکی از مدیر بودن در جامعه. پس کسی نمیرود مدیر شود به این هدف که با مدیر شدن به قهم جامعه برسد!!
بر عهده گرفتن سمت اجرایی توسط یک استاد دانشگاه هم تفاوتی میان آن استاد و استادان قایم(!) شده در پشت کتابها ایجاد نمیکند جز این که اتاقشان منشی دار میشود، چند متری بزرگ تر میشود و چند طبقه ای به بالا صعود میکنتد. کلاس هایشان زودتر از زمان معمول تعطیل میشوند و واحدهایشان کمتر ارائه میشوند یا ارائه نمیشوند. فکر نمیکنم این تفاوت ها و تمام روز نشستن در طبقه ی پنجم دانشکده، انسان را به عمق جامعه نزدیکتر کند!!

نکته ی دوم اینکه اگر قبول داشته باشید که دانشگاه هم بخشی از جامعه است، پس استاد دانشگاه به سبب ذات حرفه اش و به طور معمول با بخشی از جامعه در ارتباط است و مسائل آن بخش جامعه را میفهمد.
گرفتن سمت اجرایی در محیط دانشگاه که وی را با مسائل کل جامعه (جامعه ی بیرون) آشنا نمیکند! مدیر شدن در دانشگاه یعنی پرداختن به مسائلی متفاوت در همان دانشگاه و هیچ ربطی به جامعه ی بیرون دانشگاه ندارد. تنها اتفاقی که در این میان می افتد دور شدن استاد از همان بخشی از جامعه است که قبلا با آن ارتباط نزدیک تری داشت. یعنی بر خلاف نظر شما با مدیر شدن به جامعه نزدیک که نمیشود هیچ، از آن دور هم می شود!

از اظهار تاسف شما، کمال تشکر را دارم ولی با عرض تاسف بحث من در اینجا اصلا سیاسی نبود که بخواهم درباره ی اتفاقی که با تغییر مدیریت می افتد برایتان توضیح دهم! به نظرم شما بحث مرا درست متوجه نشده اید ( و یا شاید من درست منظورم را نرسانده ام)
آقای محترم، مسئله این نیست که من مدیر باشم یا شما! مسئله انجام کار اجرایی برای کسانی است که کار اصلی شان این نیست! من نگفتم اگر من بودم اتفاق مهمی می افتاد، بحث من کلی است. من میگویم استاد دانشگاهی که کار اجرایی میکند باید در این مورد تصمیم بگیرد که کدام کار برایش اصل است؟ استاد دانشگاه بودن یا مدیریت؟ و باید بتواند توازنی بین این دو برقرار کند.من فقط میخواستم تبعات ناخواسته ی چنین کارهایی را یادآوری کنم. قصد جسارت به ساحت قدسی مدیران محترم(!) و تحقیر آنها را هم نداشتم که چنین کاری برایم بسیار آسانتر از نوشتن این نقد ها و جواب ها بود و بهتر هم پذیرفته می شد.

در آخر میخواهم مطلبی را یادآوری کنم. یکی از انواع سفسطه، استقراء ناقص و تعمیم های نارواست که در آن "استشهاد به موارد معدود و سپس تعمیم و کلیت دادن آن به همه ی موارد" صورت میگیرد. پاراگراف اول و آخر مطلب شما از چنین لطفی برخوردار بود. البته من نمیگویم شما مغالطه گر هستید که چنین توفیقی شامل حال همگان نمیشود و کار هرکس نیست سوفیست بودن!


محمد آقاسی یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ق.ظ http://www.mohammadaghasi.ir

با سلام و احترام به شما

از اینکه با دقت نظر مطلب بنده را مطالعه نمودید و پاسخ دادید صمیمانه سپاسگزارم. چند مطلب را خدمت شما عرض می کنم :

۱- ادامه بحث را بر خودم لااقل جایز نمی دانم. چرا که به جدل تبدیل شده است . من حرف خودم را خواهم زد و شما هم بر گفته خود پافشاری می نمایید.پس بحث را به زمانی که شما هم دوره ای از مدیریت را ان شاالله تجربه نمودید واگذار می نمایم. :-)
اما ذکر چند نکته هم ضروری است که در بندهای ذیل می آید.

۲- شما که بنا بود این همه به یک پاراگراف بنده پاسخ دهید این ها را به عنوان پست مطلب می نوشتید تا این همه جای سوء تفاهم نگردد.

۳- اگر حرف شما را هم بپذیریم دکتر جوادی یگانه بی شک مصداق این سخن شما نیست. خ.اهش می کنم با ذهنی منصف یک بار پس از امتحانات کارهای ایشان را با سایر اساتید در جهت علمی قیاس کنید.

۴- درست است که بسیاری از اندیشندان که بنده و شما به آنها ارجاع می دهیم دارای پست اجرایی نبودند. اما همه آنها هم به تاثیر گزاری آنانی که نام برده اند نبودند. علم بی تاثیر هم که ... ملاحظه کنید که بسیاری از همان اندیشمندان هم در دوره جوانی لااقل روزنامه نگاری کرده اند!

۵- امیدوارم از این پس انصاف را نسبت به دیگران در پستهایتان مراعات کنید. این نکته ای است که مرا آشفته می کند و همین نیازمندی جامعه ماست :‌انصاف انصاف و انصاف

امیدوارم موفق و موید و منصور باشید

ساغر دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

با تشکر دوباره از توجه تان، ذکر چند نکته ازطرف من هم ضروری به نظر می رسد:
1-نظر شما افتتاح دوباره ی بحث هایی اساسی بود که خودم هم داشتم فراموششان میکردم آنقدر که درگیر حاشیه شده بودم. از این بابت از شما ممنونم. نظر شما بهانه ای شد برای اینکه من حرفهای ناگفته ی خودم را در قالب جواب به شما بگویم و حالا درباره ی اصل مطلب استدلال کنم(برخلاف مطلب اصلی که به دلیل وبلاگی بودن مطلب، به طور مشخص از استدلال بهره نبرده بود). و همین نکاتی که گفتم منجر به این میشود که من فقط شما را مخاطب خودم ندانم. برای همین است که علی رغم میل شما به این جدل ادامه میدهم!

2-با این که به نظرم جوابی که به یک پاراگراف شما دادم "این همه" نبود(لطفا فقط معیارهای کمی را در نظر نگیرید، من مجبور بودم استدلال های ساده به کار ببرم و همین مطلب را طولانی میکند ظاهرا و اینکه من همیشه سعی میکنم کامل جواب بدهم) اما با نوشتن این مطالب در قالب پست موافقم. حتما پستش میکنم و چیزهایی هم بر آن می افزایم!

3-اینکه دکتر جوادی یگانه مصداق حرف من هست یا نه یک بحث است( که این نوشته مدعی است چیزی از ایشان دیده شده که قابلیت تبدیل شدن به مصداق حرف من را دارد) و اینکه به خاطر جنبه های مثبت کار افراد جنبه های منفی را در نظر نگیریم و کسانی را که بر جنبه های منفی تاکید میکنند را بکوبیم بحث دیگری است.
به نظرم استادان ما نیازی به تمجید و تشکر و تکه پاره کردن تعارف ندارند و نیاز نیست برای گفتن 1 خط انتقاد 20 خط از آنها تشکر کرد! بنابر این دلیلی ندارد که من اول مطلبم بنویسم که دکتر جوادی یگانه اساسا با بسیاری از استادان دانشکده قابل قیاس نیستند! پس لطفا انتقاد مرا دلیل بر بی انصافی ام نگیرید و به این نکته هم توجه کنید که همه کس لیاقت و ظرفیت نقد کردن ندارند!

4-درباره ی ارجاع به اندیشمندان و میزان تاثیر گذاریشان خیلی نمیتوان بحث کرد. چون به همان جدلی تبدیل میشود که گفتید. من میتوانم بگویم: چه کسی میگوید که تاثیرگذاری آنتونی گیدنز عزیز حامد حاجی حیدری(!) بییشتر از مارکس و چپ هاست؟ و شما هم...
اما من واقعا نمیفهمم روزنامه نگاری چه ربطی به مدیریت و کار اجرایی دارد؟!

با آرزوی موفقیت برای همه از جمله مدیران!

دوست شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ

علم آموزی آدابی دارد بهتر است آن ها را بیاموزید

و البته یکی از آن آداب، نقد بی رحمانه ی آموزگار و شیوه ی علم آموزی اوست...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ب.ظ

با سلام بنده حدود دو سالی است که با دکتر جوادی یگانه آشنا هستم و دوستی از اساتید دانشگاه دارم که بیش از 10 سال است با هم مراوده داریم هر دو اتفاق نظر داریم که دکتر جوادی یگانه دارای هوش بسیار زیاد و توانایی علمی و اجرایی بالایی است و نهایتا وارد کردن اساتید و دانشگاهیان را در این چنین حاشیه هایی بی انصافی است و کمی هم شیطانی کردن

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ

استاد شما اگر بتوانید مغز این خانم ها رو جوری اصلاح بکنید که ما وقتی نوشته شان را می خوانیم بفهمیم چی به چی است خدمت بزرگی به خود خدا کرده اید (از آن جهت که کار نیمه کاره حضرت حق را به هر حال تکمیل می کنید)
حالا اصلا مهم نیست کار اجرایی بکنید کار فنی بکنید کار درسی بکنید. خواستم چند جمله شاهد مثال بیارم دیدم همه اش شاهد مثال است. گفتم یا علی مدد: االان دارم فکر میکنم شاید از نظر اخلاقی درست نبود که من همه ی حرف های شما را به قول خودتان رسانه ای کنم! اما چاره ی دیگری نداشتم برای نوشتن چنین مطلبی و گرفتن چنین نتیجه ای!اما شما خودتان را ناراحت نکنید مگر کلا چند نفر اینجا را میخوانند؟ (چقدر سخته لفظ قلم نوشتن!) درباره ی مساله ی تکرار که مطرح کردید یک سوال دارم: یک طرح درس را در یک ترم دو بار تکرار کردن یا در دو ترم یک بار تکرار کردن فرق چندانی دارد؟ به نظر من (البته بدون تجربه ی تدریس به قول شما) اولی نواری است که بعد از 4 ساعت دوباره از سر گذاشته میشود و دومی بعد از 4 ماه. فرقی نمیکند هر دو شان بالاخره یک نوار است! تنها نکته این است که در حالت دوم این احساس را به آدم دست میدهد که حرفهایش تکراری نیست! در اوج جوگیری های ترم اول، خیلی خیلی خیلی دوست داشتم که در همه ی جلسات بعضی کلاسهای خوب از جمله مبانی تاریخ اجتماعی یا جامعه شناسی ادبیات شرکت کنم (با آمادگی قبلی و تمام خصوصیاتی که یک دانشجوی رسمی آن کلاس باید داشته باشد) اما وقتی فهمیدم این کلاسها کاملا تکراری هستند فهمیدم شرکت مستمع آزاد در این کلاسها نوعی وقت تلف کردن است چون من که بالاخره باید این درسها را پاس کنم! این فقط مساله ی کلاسهای شما نیست! تقریبا همه ی کلاسها یا کلا طرح درس خاصی ندارند یا اگر دارند سالیان سال تکرار میشوند فقط. این که گفته اید من نتیجه گرفته ام که سر و کله زدن با دانشجو فایده ندارد و ... درست نیست! این اصلا نتیجه ی من نبود و صرفا یکی از توجیهاتی بود که میتوانست در برابر مساله ی من قرار بگیرد و من آن به شکل مضحکی صرفا نقل کردم. نتیجه ی من کاملا مشخص است. و نکته ی مهم تر اینکه حتی اگر من چنین نتیجه ای گرفته بودم دلیل بر این نمیشود که چنین ذهنیتی از شما وجود داشته باشد. شاید ( و به احتمال زیاد قطعا) این فقط و فقط نظر من باشد. فقط من!

مینا دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:59 ق.ظ

به ساغر عزیز:
با سلام، آن جوادی یگانه ای که می گویید به حق یگانه است.زبانم به تمجید نیست و نمی دانم چه بر شما گذشته است که این گونه به تندی قضاوت کردید.قطعا دکتر مرا می شناسند، نیازی به گفتن نیست اما درسخت ترین زمانی که برای پیدا کردن موضوع و یافتن محتوای پایان نامه خود بودم (آن هم در زمانی که تنها دورنمایی از پایان نامه ام در ذهن داشتم) با دکتر جوادی آشنا شدم، لازم به ذکر است که آن موقع هنوز دکتر در سمت یکی از معاونت های دانشگاه تهران بودند و من هیچگونه آشنایی با ایشان نداشتم، اصلا دانشجوی دانشگاه تهران نبودم.شاید حدود 20 دقیقه از وقت یشان را گرفتم و به حدی بعد از صحبت با ایشان به موضوع علاقمند شدم که با وجود تمام سختی ها به مدت 1 سال مداوم روی موضوع کار کردم.در تمام این مدت حتی لحظه ای احساس نکردم که از نظر علمی ایشان مراتنها می گذارند.آن قدر ی که از دکترجوادی مطلب یاد گرفتم از اساتید دانشگاه خودم یاد نگرفتم.و بیش از مطلب علمی ایشان در مقام یک استاد برای راهنمایی ام با اخلاق و صبرشان تعلیمم دادند که همیشه قدردانشان هستم.
اول صحبتم هم گفتم که زبان به تمجید کسی ندارم، اما انصاف نبود که در مقام یک دانشجو از مرتبه علمی و اخلاقی ایشان دفاع نکنم، هر چند که محاسن ایشان بر کسی پوشیده نیست.صادقانه بگویم : کمی تند رفتید و قضاوتتان با بصیرت نبود و با احساسات شدید همراه است.پیروز باشید.

[ بدون نام ] جمعه 29 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 06:59 ب.ظ

در پاسخ مینای عزیز
و پیوست به یادداشت ساغر
این عزیز در سمت های اجرایی هم ثمرات ارزنده ای ندارند. نمونه آن در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات است که یا چشم بسته بیش از 60-70 درصد از نیروها را به اسم تعدیل اخراج کردند و یا گوش بسته.
پس به «استادانی که کار اجرایی میکنند، از بی سوادترین استادان اند» اضافه کن
مدیرانی که استاداند، از پرمدعاترین و کم بهره ترین مدیران اند.
چرا که هیچ کس به دلیل استاد بودنشان جرات ان قلت در اعمال و تصمیم گیری های ناپسندشان را ندارد و همه ابلهانه مجیز آنها را گفته و دستشان را برای بازی با سرنوشت مردم بیچاره بیشتر باز می گذارند.
البته احساس می کنم مثل همیشه این ندانم کاری ها بیشتر در ایران به وقوع می پیوندد چرا که در کشورهای پیشرفته مدیر تجربه مدیریتش ارزشمند است و استاد تجربه آموزشی اش.

نیما جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:22 ب.ظ

از سوابق درخشان این استاد گران سنگ در کار اجرایی می توان مدیریت پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات را ذکر کرد که به گفته یکی از دوستان عزیزم که از کارمندان آن اداره است ایشان در مدت شش ماه مدیریت و بواسطه نظرات و تصمیمات آنتیک کلا آن اداره را تا مرز تعطیلی و انحلال کامل برده اند و وضع اسفباری را در آن اداره بوجود آورده اند.
دوستان مدافع ایشون می توانند سری به ان آداره زده و از کارمندان و مدیران آنجا در موردشان سوال کنند.

مونا شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:10 ق.ظ

من چند وقت پیش با دوستانم توی یه همایش با عنوان اقتصاد سیاسی فرهنگ که توی پژوهشگاه تحت مدیریت ایشون برگزار شد شرکت کردم نمی دانید چه آبروریزی جلوی سخنرانی اون جلسه که خارجی هم بودند پیش آمد اول که برق بخاطر عدم پیش بینی درست هر سه دقیقه یکبار قطع و وصل می شد که این وضعیت سخنران جلسه رو کاملا بهت زده کرده بود دوم اینکه این جلسه سرشار از بی نظمی و بی برنامگی بود که به نظرم آبروی ایران روی جلوی این میهمان خارجی کاملا بردند و جلسه رو نیمه کاره تمام کردند
ما که از جلسه چیزی نفهمیدیم فقط می خندیدیم ولی به نظرم بدترین جلسه ای بود که تا به حال شرکت کرده بودم فکر کنم سخنران خارجی مراسم که اسمشون درست یادم نیست با چه برداشت و ذهنیتی آونجا رو ترک کرده خدا می دونه
می خواستم بگم که ماگوشه ای از توانایی مدیریتی و اجرایی این استاد گرام رو اون روز از نزدیک لمس کردیم چشمتون روز بد نبینه

حسن شنبه 5 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:37 ب.ظ http://delnaha.wordpress.com

چه مکالمات جالبی. لذت بردم. :)

مسعود یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:22 ب.ظ

آقا این استاد عزیز در کار اجرایی خیلی تعطیله خیییییییلی!!

کارمند ارشاد دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 01:01 ب.ظ

دنبال مطلبی می گشتم که اتفاقی این مطلب را دیدم
گفتم نظرم را بنویسم شایدخالی از لطف نباشد
من خودم چند ماهی را در پژوهشگاه فرهنگ مشغول به کار بودم و پس از مدتی به با آنجا قطع همکاری داشتم اما مطلب مهم این است که بر خلاف ادعای ایشان مبنی بر متحول کردن پژوهشگاه این موضوع کاملا برعکس بوده و ایشان کلا با سیستم همه چیزدانی و پر مدعای که دارند تمامی ساختار قبلی آن پژوهشگاه از بین برده و ساختار بسیار ضعیف و ناکارآمدی را جایگزین کرده اند که تنها رضایمند آن سیستم بی بدیل! شخص شخیص خودشان هستند . در دوره ی کاری خودم در آن پژوهشگاه مواردی مدیریتی بیشماری را از ایشان دیدم که شاید از حیث فاجعه بودن در باور کسی نگنجد.
در وزاتخانه هم مدیریت جناب جوادی به عنوان یکی از نقاط تاریک وزارت جناب حنتی بر ارشاد به لحاظ حجم شکایات و نامه های دادخواهی همکاران آن مجموعه شناخته می شود.
سرتان را درد نیاورم فقط می خواستم مطلبی را عرض کنم که کسی با بستن عنوان دکتر و ادا و ادعا و قلنمبه گویی مدیر نشده و نخواهد شد شاید چیزهای دیگری هم لازم باشد مثل انسانیت، شعور، شخصیت و خضوع...

پژوهشگاه چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 03:41 ب.ظ

خدا ما رو از شر ریاست فاجعه بار جوادی یگانه در پژوهشگاه بالاخره نجات داد
خدا رحمی به حال کارمندان و نیروهای شهرداری که زیر دست ایشون افتادن بکنه

رضا شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 10:19 ق.ظ

دقیقا بلایی رو که سر بچه های وزارت ارشاد آوردن و اونا رو ناحوانمردانه و به اسم تعدیل، نزدیک عید بیرون کردن رو سر کارکنان شهرداری آوردن و بعد هم دوستان و نزدیکان خودشون رو جایگزین کردند
خدا لعنتت کنه جودادی و همدستات رو که با زندگی مردم بازی می کنی
لینک خبرش :
http://www.alef.ir/news/3970305049.html

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد